عبادات شبانه بزرگان
اول: عبادت
پيغمبر (ص)
عبادت پيغمبر (ص) هم استثنايي بود. نماز شب كه بر پيغمبر واجب بوده و
خدا از او خواست كه «نِصْفه اوانقص منه الا قليلا» كه نيمي از شب يا
اندكي كمتر از آن را قرآن و نماز بخواند. خداوند در قرآن ميفرمايد:
«ان ربك يعلم أنك تقوم ادني من ثلثي الليل و نصفه و ثلثه و طائفة من
الذين معك» (مزمّل 20).
حضرت علي (ع) در يكي از جنگها ميگويد كه همه خوابيده بودند اما
پيغمبر مشغول عبادت بود «لقدر أيتنا و ما فينا قائم الا رسول الله ص
تحت الشجرة يصلّي و يبكي حتي اصبح».
در ميان ما تنها كسي كه ايستاده و زير يك درخت نماز ميخواند و تا صبح
گريه ميكرد، پيامبر بود. ابوذر هم كه خود آيتي در زهد و عبادت بود
ميگويد: «صليت مع النبي في بعض الليل فقام يصلي فقمت معه حتي جعلت
اضرب رأسي الجُدُرات من طول صلاته».
يك شبي با آن حضرت نماز ميخواندم، آن قدر ايستاد و نماز خواند كه من
خسته شده سرم را به ديوار گذاشتم. همين نماز شب بود كه پيامبر را به
مقام محمود، يعني مقام شفاعت رساند و اين سفارش حق تعالي بود كه «و من
الليل فتهجد به نافلة لك عسي أن يبعثك مقاما محمودا».
نافله شب را به
جاي آر باشد كه خداوند تو را به مقام محمود برساند.
(عطاء بن ابى رياح) مىگويد: روزى نزد عايشه رفتم، از او پرسيدم: شگفت
انگيزترين كارى كه در عمرت از پيامبر اسلام (ص) ديدى چه بود؟ گفت:
كار
پيامبر همهاش شگفت انگيز بود، ولى از همه عجيبتر اينكه: شبى از شبها
كه پيامبر به استراحت پرداخته بود، هنوز آرام نگرفته بود كه از جا
برخواست و وضو گرفت و به نماز ايستاد و آن قدر در حال نماز اشك ريخت كه
جلوى لباسش از اشك چشمش تَر شد، سپس سر به سجده نهاد و چندان گريست كه
زمين از اشك چشمش تَر شد و همچنان تا طلوع صبح منقلب و گريان بود.
هنگامى كه (بلال) او را به نماز صبح خواند، پيامبر را گريان ديد. عرض
كرد: چرا چنين گريانيد؟ شما مشمول لطف خداييد؟ فرمود: آيا نبايد بنده
شكر گزار خدا باشم؟
دوم: عبادت حضرت
اميرالمؤمنين علي (ع)
از كنيز اميرالمؤ منين، (ام سعيد) پرسيدم كه اميرالمؤمنين در ماه رمضان
چگونه و چه مقدار نماز مىخواند؟ او گفت: رمضان و شوال حضرت فرقى
نداشت؛ او تمام شب را به نماز خواندن مىگذراند.
همچنين از خصال نقل مىكند و در نهج البلاغه نيز همين مضمون وارد شده
است به سندى از نوف بكالى:
قال: «بت ليلة عند اميرالمؤ منين عليه السلام فكان يصلى الليل كله و
يخرج ساعة بعد ساعة فينظر الى السماء و يتلوا القرآن»:
قال: «فمربى بعد هدء من الليل فقال لى يانوف اراقد انت ام رامق؟ فقلت
رامق ارمقك ببصرى يا اميرالمؤ منين! قال يا نوف! طوبى للزاهدين فى
الدنيا الراغبين فى الاخرة اولئك الذين اتخذوا الارض بساطا و ترابها
فراشا و ماءها طيبا و القرآن شعارا و الدعاء دثارا و قرضوا من الدنيا
قرضا على منهاج عيسى بن مريم ان الله عزوجل اوحى الى عيسى بن مريم: قل
للملاء من بين اسرائيل لايدخلوا بيتا من بيوتى الا بقلوب طاهرة و ابصار
خاشعة، واكف نقيه و قل لهم: «اعلموا انى غير مستجيب لاحد منكم دعوة
ولاحد من خلقى قبله مظلمة».
نوف مىگويد: يك شب تا صبح در خدمت اميرالمؤمنين علي (ع) بيدار بودم.
ديدم حضرت تمام شب را به نماز گذرانيد، و هر ساعت بيرون مىرفت و نگاه
به آسمان مىنمود و قرآن تلاوت مىكرد. او گفت: پس از آن كه سكوت شب
فراگير شد، اميرالمؤمنين عليه السلام از كنارم گذشت و فرمود:
اى نوف!
خوابى يا بيدار؟ گفتم: بيدارم يا اميرالمؤ منين! و توجهم كاملا به شما
است.
فرمود: اى نوف! خوشا به حال آنان كه از دنيا بريدند، و به آخرت دل
بستند. آنهايى كه زمين را براى خود فرش و خاكش را زير انداز و آب آن را
بهترين خوراك و قرآن را زينت و لباس و دعا را شعار خود قرار دادند و
چنان از دنيا دل كندند كه عيسى بن مريم عليه السلام دل بريد.
به درستى
كه خداى عزوجل به عيسى خطاب كرد كه به گروهى از بنى اسرائيل بگو: به
هيچ خانهاى وارد نشوند، جز با دل پاك، و چشم اشكبار، و دست پاكيزه، و
به آنان بگو: كه بدانند به درستى كه من دعاى فردى كه به بنده گانم ستم
كرده است را مستجاب نمىكنم.
سوم: علّت گريه
حضرت علي (ع)
ابود رداء روايت كرده كه «شب اميرالمؤمنين علي (ع) را ديدم كه از مردم
كناره گرفته و در مكان خلوتي مشغول مناجات با پروردگار است در حاليكه
او در محراب عبادت ايستاده بود اشكهايش بر روي صورتش ميغلطيد مانند
مارگزيده به خود ميپيچيد و مانند مصيب ديدهها گريه ميكرد و ميگفت:
«آه! آه! از توشه اندك و سفر طولاني و انيس و همنشين كم! آه از آتش كه
جگرها را بريان كند و پوست بدن را پُر كند، آن از آتشي كه خرمن
گستراند».
ناگاه ديدم صدا خاموش شد. گفتم حتماً حضرت را خواب برده است رفتم تا آن
حضرت را بيدار كنم چون ايشان را حركت دادم ديدم همچون چوب خشك شده است،
گفتم بلكه امام از دنيا رفته است و به خانه آن حضرت رفتم و فاطمه (س)
را از اين امر آگاه ساختم، ايشان فرمودند:
«اين حالتي است كه از ترس
خدا هر شب بر او عارض ميشود».
پس واي بر حال ما كه اينگونه به نمازهاي واجبمان كم توجّهي كمي ميكنيم
چه رسد به ساير عبادات.
و
اي به حال ما كه هنوز باور نكردهايم بايد توشه فراواني براي راه
طولاني برداريم.
چهارم: درخواست
مهلت امام حسين (ع) براى خواندن نماز
- درخواست مهلت براى خواندن نماز و ... در عصر روز تاسوعا وقتى كه دشمن
تصميم گرفت حمله بر لشكريان امام حسين (ع) را آغاز كند، حضرت به برادرش
(اباالفضل عليه السلام) فرمود: (به سوى آنان برو و اگر مىتوانى كار را
به فردا واگذار، تا امشب را به نماز و نيايش و طلب آمرزش از او سپرى
كنيم، خدا مىداند كه من نماز، تلاوت قرآن، بسيارىِ دعا و درخواست
آمرزش را دوست دارم).
- امام حسين (ع) و يارانش در شب عاشورا در شرح حال امام حسين عليه
السلام و يارانش (در شب عاشورا) چنين مىخوانيم: آن شب، صداى ناله و
زمزمه و نيايش حسين و يارانش تا بامداد همچون آواى زنبور عسل به گوش
مىرسيد، گروهى در ركوع بودند و برخى سجده مىكردند و ديگران ايستاده و
يا نشسته به عبادت سرگرم بودند.
آن شب سى و دو نفر از سربازان (عمر سعد) كه گذارشان به خيمههاى امام
حسين (ع) افتاد تحت تأثير اين شور و حال قرار گرفتند.
پنجم: نماز شب
حضرت زهرا (س)
امام حسن مجتبي (ع) ميفرمايد: «در دوران كودكي شب بيدار ماندم و به
نظاره مادرم زهرا (س) درحليكه مشغول نماز شب بود، گذراندم.
پس از آنكه نمازش به پايان رسيد، متوجّه شدم كه در دعاهايش يك يك
مسلمين را نام ميبرد و آنها را دعا ميكند، خواستم بدانم كه درباره
خودش چگونه دعا ميكند. اما با كمال تعجّب ديدم كه براي خود دعاي نكرد.
فردا از او سؤال كردم: «چرا براي همه دعا كردي، امّا براي خودت دعا
نكردي؟».
فرمود: «پسرم، اول همسايه بعد خودت».
پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «اما دخترم فاطمه (س) پس به راستيكه او سيّده
زنان عاليمان از اوّلين و آخرينشان ميباشد».
تا آنجا كه فرمود: «زمانيكه در محرابش در مقابل پروردگار (جلّ جلاله)
ميايستد، نورش براي ملائكهها پرتوافكني ميكند، آنچنانكه ستارگان
آسمان براي اهل زمين نورافكني مينمايند و خداوند متعال به ملائكههايش
ميفرمايد: «اي ملائكه من! بنگريد به اَمَه و كنيز من فاطمه سيّده
كنيزانم، كه در مقابل من به عبادت ايستاده، به طوري كه بدنش از ترس
مقام من ميلرزد. و با تمام وجود و قلبش بر عبادت و اطاعتم روي آورده،
شما فرشتگانم را شاهد ميگيرم كه خواهيم شد!».
- فاطمه زهرا (س) از پدر بزرگوار خود درخواست انگشتري نمود. آن جناب
فرمود: بهتر از انگشتري به تو نياموزم؟ هنگامي كه نماز شب خواندي، از
خداوند بخواه، به آرزوي خود ميرسي».
در دل شب، پس از اداي نافله، دست به درگاه خدا دراز كرد و درخواست
انگشتري نمود. هاتفي گفت: «فاطمه! آنچه خواستي، در زير مصلّي آماده
است».
دختر پيغمبر (ص) دست به زير جانماز برد. انگشتري بيمانند از ياقوت
مشاهده كرد، آن را برداشت.
همان شب در خواب ديد وارد قصرهاي بهشتي گرديد در سوّمين قصر تختي را
ديد كه بر سه پايه ايستاده است.
فرمود: «اين قصر متعلق به كيست؟».
گفتند: «از آن دختر پيغمبر فاطمه زهرا (س) است».
جواب دادند: «چون صاحبش در دنيا انگشتري خواسته است، به جاي آن
پايهاي از اين سرير كسر گرديده است».
در اين هنگام از خواب بيدار شد.
فردا صبح، خدمت پيامبر (ص) شرفياب گرديد و داستان خواب را شرح داد.
حضرت فرمود: «اي بازماندگان عبدالمطلب براي شما دنيا جايز نيست. شما
را بهشت جاويدان سزاوار است. وعدهگاهتان آنجاست.
دنياي فاني را براي
چه ميخواهيد؟».
سپس رو به زهرا (س) كرده، فرمود: «دخترم، انگشتر را به جاي خود
برگردان».
همان شب فاطمه زهرا (س) انگشتر را زير مصلي نهاد. در خواب ديد وارد
قصرهاي شب گذشته شد، ولي تخت را با چهار پايه مشاهده فرمود.
پس از سوال گفتند: «چون انگشتر را برگردانيدي، پايه تخت نيز به جاي خود
برگشت».
ششم: امام هادي
(ع) و نماز شب
قطب راوندي گفته در اخلاق و حالات حضرت امام هادي (ع) كه وقتي شب فرا
ميرسد رو ميكرد به قبله و مشغول عبادت ميگشت و ساعتي از عبادت باز
نميايستاد. و بر تن شريفش جبهايي بود از پشم و سجّادهاش بر حصيري
بود و پيوسته لب مباركش در تسبيح ذكر خدا بود.
و همچنين آمده است چندين نوبت كه متوكّل ملعون افرادي را براي تفتيش و
بازرسي به منزل آن حضرت فرستاد بود، مأموران متوكّل در هر دفعه كه وارد
خانه ميشدند ميديدند كه اما بر روي سجّاده حصيرياش مشغول عبادت و
نماز خواندن بود. و يا قرآن تلاوت ميكرد.
نماز شب امام هادى (ع) هنگام شب به درگاه خدا وى مىآورد و شب را با
حالت خشوع، به ركوع و سجود سپرى مىكرد و بين پيشانى نورانىاش و زمين،
جز سنگريزه و خاك حايلى وجود نداشت و پيوسته با خدايش در مناجات بود و
عرض مىكرد: (اِلهى مُسيى ءٌ قَدْ وَرَدَ وَ فَقيرٌ قَدْ قَصَدَ...)
پروردگارا! گنهكارى بر تو وارد شده و تهيدستى به تو روى آورده است؛
تلاشش را بىنتيجه مگردان و او را مورد عنايت و رحمت خويش قرار ده و از
لغزشش در گذر.
هفتم: جواني كه
با نماز قلبش منوّر بود
از حضرت امام صادق (ع) روايت شده كه روزي حضرت رسول اكرم (ص) به عنوان
نماز صبح به مسجد تشريف بردند، بعد از نماز جواني را ديدند به نام
(حارثة بن مالك) كه رنگي زرد و بدني ضعيف داشت، آنقدر بيخوابي كشيده و
گريه كرده بود كه چشمهايش در حدقه فرو رفته بود.
حضرت به او نزديك شد و فرمود: «گونه صبح كردهاي و حالت چگونه است؟».
عرض كرد: «يا رسول الله صبح كردم در حاليكه يقين دارم».
حضرت با تعجّب فرمود: «هر چيزي علامتي دارد، علامت يقين شما چيست؟».
عرض كرد: «نشانه يقين من بيخوابي شبهاي من است كه بيدار ميمانم براي
نماز و عبادت (هر شب را نماز برپا ميدارم) و روزهاي گرم روزه ميگيرم
و دلم از دنيا روي گردانيده و به متاع دنيا كراهت ميورزم، يا رسول
الله! يقين من، به مرتبهاي رسيده كه گويا ميبينم عرش خداوند را كه
براي براي حساب در محشر نصب كردهاند و مردم محشور شده من نيز در ميان
ايشان هستم و ميبينم اهل بهشت را كه متنعّم به انواع نعمتها هستند و
بر كرسيها نشسته و با هم تعارف ميكنند. و همچنين ميبينم اهل جهنّم
را كه در ميان جهنّم معذّبند و گويا در گوشم زفير آتش است.
حضرت به اصحاب فرمود: «اين بندهاي است كه خداوند دل او را به نور
ايمان منّور گردانيده است». بعد فرمود «اي جوان به همين حال باش.»
عرض كرد: «يا رسول الله دعا كن كه خداوند متعال شهادت را نصيب من
گرداند». حضرت دعا كرد و پس از چند روزي با جناب جعفر به جهاد رفت و
بعد از نُه نفر شهيد شد.
هشتم: شب زنده
داريهاي حضرت زينب (ع)
از برخي تاريخ نگاران ديگر نقل شده كه مينويسد: «تهجد و شب زندهداري
زينب (ع) در تمام مدت عمرش، حتي شب يازدهم محرم، ترك نشد. از حضرت سجاد
(ع) روايت شده كه فرمود: در آن شب عمهام زينب را ديدم در جامه نماز
نشسته و مشغول عبادت است.
مرحوم بيرجندي در كبريت احمر ميگويد: از برخي مقاتل معتبر از امام
سجاد (ع) نقل شده كه فرمود: عمهام زينب با تمام مصيبتهايي كه بر او
وارد شده بود از كربلا تا شام هيچگاه نوافل خود را ترك نكرد.
نيز روايت كرده كه چون امام حسين (ع) براي وداع زينب آمد از جمله
سخناني كه به او فرمود اين بود:
«يا اختاه! لا تنسيني في صلاه الليل». خواهر جان مرا در نماز شب فراموش
نكن.
درباره شب عاشوراي زينب (ع) از كتاب مثيرالاحزان از فاطمه دختر امام
حسين (ع) نقل شده كه درباره حضرت زينب ميگويد:
«و اما عمتي زينب، فانها لم تزل قائمه في تلك الليله - اي عاشره من
المحرم- في محرابها تستغيث الي ربها، و ما هدأت لنا عين و لا سكنت لنا
زفره».
و اما عمهام زينب، پس وي همچنان در آن شب در جايگاه عبادت خود ايستاده
بود و به درگاه خداي تعالي استغاثه ميكرد، و در آن شب چشم هيچ يك از
ما به خواب نرفت و صداي ناله ما قطع نشد».
- حضرت زينب (س) در عبادت، شبيه مادرش حضرت فاطمه (س) بود، شبها با
تلاوت قرآن و نماز شب سير ميكرد و نماز شب آن حضرت هيچگاه ترك نشد؛
حتي در شب يازدهم محرم نماز شب را خواند. امام سجاد (ع) فرموده:
«رأيتها تلك الليله تصلي من جلوس».
ديدم زينب (س) آن شب (شب يازدهم محرم) نشسته نماز ميخواند. و نيز
ميفرمايد: «ان عمتي زينب مع تلك المصائب و المحن النازله بها في
طريقنا الي الشام ما تركت نوافلها الليليه».
عمهام زينب با آن آزارها و اندوهها كه به او رسيد، در راه ما به سوي
شام نافلههاي شب را ترك نكرد. و نيز ميفرمايد: «ان عمتي زينب (س)
كانت تؤدي صلواتها من قيام الفرائض و النوافل عند سيرالقوم بنا من
الكوفه اليالشام و في بعض المنازل كانت تصلي من جلوس فسألتها عن سبب
ذلك، فقالت».
«اصلي من جلوس لشده الجوع والضعف منذ ثلاث ليال، لانها كانت تقسم ما
يصيبها من الطعام علي الاطفال لان القوم كانوا يدفعون لكل واحد منا
رغيفا واحدا من الخبز فياليوم والليله».
عمهام زينب هنگامي كه لشگر، ما را از كوفه به شام ميبرد نمازهاي واجب
و مستحب خود را ايستاده بجا ميآورد و در برخي منازل نشسته نماز
ميخواند، سبب و علت آن را از او پرسيدم، گفت: نشسته نماز ميخوانم چون
سه شب است بسيار گرسنه بوده و ضعف و سستي مرا در برگرفته، براي اينكه
آنچه از طعام و خوراك به او ميرسيد ميان كودكان قسمت مينمود. چون
لشگر به هر يك از ما در روز و شب يك گرده نان ميداد.
فاطمه دختر امام حسين (ع) نيز ميگويد: عمهام زينب در شب دهم محرم (شب
عاشورا) همه شب را در محراب و جايگاه نمازش ايستاده و استغاثه ميكرد و
از پروردگار كمك و ياري ميخواست كه بر اثر آه و ناله او هيچيك از ما
نخوابيديم.
گفتهاند كه امام حسين (ع) در آخرين وداع به خواهرش زينب (س) فرمود:
«يا اختاه لاتنسيني في نافله الليل».
اي خواهر، مرادر نافله شب فراموش نكن. از دعايي كه از زينب (س) به
يادگار مانده است ميتواند دريافت كه درياي دل او چه امواج مصيتبي را
تحمل كرده است؛ و كوهسار ارادة پولادين او در برابر چه توفانهاي
كوبندهاي ايستاده است. با خداي خود ميگويد: «يا عماد من لا عمادله و
يا سند من لاسند له يا من سجد لك سواد الليل و بياض النهار و شعاع
الشمس و خفيف الشجر و اوي الماء يا الله يا الله يا الله».
اي پناهگاه كسي كه جز تو پناهي ندارد. اي تكيهگاه كسي كه جز تو
پشتوانهاي نميشناسد اي خدايي كه سياهي شب و سپيدي روز و روشنايي
خورشيد و صداي آرام درخت و آب براي تو سجده ميكنند. اي خدا! اي خدا!
اي خدا!.
نهم: نماز شبهاي
شهيد آيت الله مرتضي مطهري
يکي از دوستان شهيد مطهري درباره ايشان ميگويد: از ويژگيهاي آن مرحوم،
تقيّد و علاقه مفرط ايشان بود به ذکر و دعا و شب بيداري.
به ياد دارم
که در همان اوايل آشنايي ما با يکديگر او به نماز شب مقيد بود و مرا
نيز بدان امر ميکرد و من به بهانه اينکه آب حوض مدرسه شور و کثيف و
براي چشمانم مضرّ است از آن شانه خالي ميکردم تا اينکه شبي در خواب،
ديدم که در خواب هستم و مردي مرا بيدار کرد و گفت:
من «عثمان بن حنيف»
نماينده حضرت اميرالمومنين، علي (ع) ميباشم. آن حضرت به تو دستور
دادهاند بپاخيز و نماز شب بپادار و اين نامه را نيز آن حضرت براي تو
فرستادهاند.
در آن نامه با آن حجم کوچکي که داشت با خط سبز روشن نوشته شده بود «هذه
براءة لک من النّار» اين براي تو وسيله رهايي از آتش دوزخ است من در
عالم خواب با توجه به فاصله زماني دوران حضرت علي (ع) با زمان ما
متحيّر نشسته بودم که در همان حالت تحيّر، مرحوم آيت الله مطهري مرا از
خواب بيدار کرد و در حالي که ظرف آبي در دست داشت گفت: اين آب را از
رودخانه تهيه کردهام برخيز و نماز شب بخوان و بهانه مجوي.
يكي از رموز موفقيت شهيد مطهري جنبههاي عرفاني و اخلاقي ايشان است كه
به تعبير رهبر انقلاب فصل بسيار شورانگيزي از زندگي شهيد مطهري است. آن
بزرگوار اهل تهجد و مناجات، تلاوت و انس با قرآن و توجهات عرفاني بود.
التزام ايشان به نوافل و شب زنده داري آنچنان بود كه حتي در ايام تحصن
علماء و روحانيون در دانشگاه تهران كه به عنوان اعتراض به نظام ستمشاهي
صورت پذيرفت، نماز شب ايشان ترك نشد و در خلوت شب در گوشه اي از فضاي
دانشگاه تهران تهجد شبانه خويش را انجام دادند.
در همين رابطه فرزند
استاد شهيد مطهري ميگويد: در آن شبي كه ايشان به شهادت رسيدند، پس از
آنكه ما از محل ترور و بيمارستان با هزار حسرت و اندوه به منزل
بازگشتيم ساعت دو بعد از نيمه شب بود كه زنگ ساعت ايشان به صدا درآمد.
معلوم شد كه استاد براي اقامه نماز شب قبلا ساعت را كوك كرده بودند.
حضرت آيت الله خامنهاي رهبر بزرگوار انقلاب اسلامي ايران چنين
ميفرمايد:
«مرحوم مطّهري يك مرد اهل عبادت و اهل تسويه و تزكيّه اخلاق و روح بود.
من فراموش نميكنم. ايشان وقتي به مشهد ميآمد خيلي از اوقات به منزل
ما وارد ميشد گاهي ورودشان در منزل خويشاوندان همسرشان بود.
هر شبي كه ما با مرحوم مطهّري بوديم، اين مرد نيمه شب، تهجّد با آه و
ناله داشت. يعني نماز شب ميخواند و گريه ميكرد به طوريكه صداي گريه و
مناجات او افراد را از خواب بيدار ميكرد. يك شب ايشان منزل ما بودند.
نصب شب از صداي گريه ايشان خانواده ما از خواب پريده بودند. البتّه اول
ملتفت نشده بودند صداي كيست، امّا بعد فهميدند كه صداي آقاي مطهرّي
است.
بله ايشان نصب شب نماز شب ميخواند همراه با گريه، با صدايي كه از اطاق
ميشد، آن را شنيد».
يكي از خصوصيّات استاد مطهّري عنايت زياد به تهجّد و شب زندهداري بود
و از دوران طلبگي تا آخر عمر، بدان پايبند بودند. يكي از دوستانش
درباره ايشان ميگويد:
از زبان استاد شهيد مرتضي مطهّري نقل شده كه:
«ما يك سلسله لذّتهاي معنوي داريم كه معنويّت ما را بالا ميبرد. براي
كسي كه اهل نماز شب باشد، جزو صادقين و صابرين و مستغفرين باشد، نماز
شب لذّت و بهجت دارد. لهذا كساني كه چنين توفيقاتي داشتهاند و ما چنين
اشخاصي را ديدهايم، به لذّتهاي مادّي كه ما دل بستهايم هيچ اعتنا
ندارند. چه مانعي دارد كه من ذكر خيري از پدر بزرگوار خود بكنم.
از وقتي كه يادم ميآيد (حدّاقل از چهل سال پيش) من ميديدم كه اين مرد
شريف هيچ وقت نميگذاشت و نميگذارد كه وقت خوابش از سه ساعت از شب
گذشته تأخير بيفتد.
شام را سر شب ميخورد و سه ساعت از شب گذشته ميخوابيد و حدّاقل دو ساعت
به طلوع صبح مانده و شبهاي جمعه از سه ساعت به طلوع صبح مانده بيدار
ميشود و حدّاقل دو ساعت به طلوع صبح مانده بيدار ميشود و حدّاقل
قرآني كه تلاوت ميكند يك جزء است. و با چه فراغت و آرامشي نماز شب
ميخواند.
حالا تقريباً صد سال از عمرش ميگذرد و هيچ وقت من نميبينم كه يك خواب
نا آرامي داشته باشد، و همان لذّت معنويست كه اين چنين نگهش داشته، يك
شب نيست كه پدر و مادرش را دعا نكند. يك نامادري داشته كه به او خيلي
ارادتمند است و ميگويد: خيلي به من محبّت كرده است. شبي نيست كه او را
دعا نكند. يك شب نيست كه تمام خويشاوندان و ذي حقّان و بستگان دور و
نزديكش را ياد نكند. اينها دل را زنده ميكند.
آدمي اگر بخواهد از چنين لذّتي بهرهمند شود، ناچار از لذّتهاي مادّي
تخفيف ميدهد تا به آن لذّت عميق الهي برسد».
دهم: نماز شب در
همه جا و همه وقت
شيخ جعفر كاشف الغطاء اين عالم جليل القدر روزي پس از تدريس فرمودند:
«من يك دختري دارم كه موقع ازدواج اوست، اگر يك آقاي متديّن با اخلاقي
باشد دخترم را به او ميدهم». يكي از فضلاي جلسه بلند شد و نشست، همين
برخاستن يعني خواستگاري؛ شيخ فرمود: «به منزل ما بيا» و خود نيز به
خانه رفت، اين طلبه هم آمد، مرحوم شيخ او را ميشناختند كه طلبه فاضل و
متديّن است ولي از نظر مالي هيچ مكنتي ندارد.
مرحوم شيخ به دخترش فرمود: «دخترم شوهري برايت پيدا كردم، چيزي ندارد.
امّا علم دارد، اخلاق دارد، تقوي و وَرَع دارد. حاضري با او ازدواج
كني؟».
دختر در جواب گفت: «اختيار من در دست شماست»، همان وقت خطبه عقد را
خواندند، يكي از اطاقهاي منزل خودشان را حجله كردند و دختر را همان شب
براي شوهرداري مهيّا كردند و دختر و پسر به اتقاق زفاف رفتند. قبل از
اذان صبح كه مرحوم كاشف الغطاء براي نافله شب برخاست، آمد دَر اطاق
عروس و داماد را زد و فرمود: «آب را گرم كردهام (آن موقع حمّام داخل
خانهها نبود) در فلان اتاق است. برويد و براي نماز شب غسل كنيد». آن
دو برخاستند و غسل كردند و نماز شب را با هم خواندند.
يازدهم:
در حالات مرحوم كاشف الغطاء
در حالات مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطاء كه از بزرگان علماء در قرن سيزدهم
و ساكن نجف اشرف بوده، آمده است:
در يكي از شبها كه براي «تهجّد» برخاست، فرزند جوانش را از خواب بيدار
كرد و فرمود: «برخيز به حرم مطّهر مشرّف شده در آنجا نماز بخوانيم.
فرزند جوان كه برخاستن از خواب در آن ساعت شب برايش دشوار بود، در مقام
اعتذار برآمد و گفت من فعلاً مهيّا نيستم شما منتظر من نشويد، بعد،
مشرّف ميشوم».
فرمود: «نه، من اينجا ايستادهام؛ برخيز، مهيّا شو كه با هم برويم».
آقا زاده، به ناچار از جا برخاست و وضو ساخت و با هم به راه افتادند.
كنار درب صحن مطّهر كه رسيدند، آنجا مرد فقيري را ديدند نشسته و دست
سؤال از براي گفتن پول از مردم باز كرده است.
آن عالم بزرگوار ايستاده و رو به فرزندش فرمود: «اين شخص در اين وقت شب
براي چه اينجا نشسته است؟» گفت: «براي تكدّي از مردم». فرمود: «آيا چه
مقدار ممكن است از رهگذران، عايد او گردد؟».
گفت: «احتمالاً مقداري ناچيز».
فرمود: «درست فكر كن ببين، اين آدم براي يك مبلغ بسيار اندك كم ارزش
دنيا آن هم محتمل، در اين وقت شب از خواب و آسايش خود دست برداشته و
آمده در اين گوشه نشسته و دست تذلّل به سوي مردم باز كرده است!
آيا تو، به اندازه اين شخص، اعتماد به وعدههاي خدا درباره شب خيزان و
متهجّدان نداري كه فرموده است:
«احدي نميداند كه به پاداش عملشان چه چشم روشنيها براي آنان، ذخيره
گرديده است». (سوره سجده، آيه 17)
گفتهاند آن فرزند جوان از شنيدن اين گفتار از آن دل زنده و بيدار، آن
چنان تكان خورد و تنبّه يافت كه تا آخر عمر از شرف و سعادت بيداري آخر
شب برخوردار بود و نماز شبش ترك نشد!».
دوازدهم: در
حالات علاّمه بحر العلوم
مرحوم ملاّ زير العابدين سلماسي كه از ملازمين و خواصّ علاّمه بحر
العلوم است، اظهار ميدارد كه: «علامه بحر العلوم هر شب در كوچهاي
نجف، گردش ميكرد و براي بينوايان غذا ميبرد!.
اتّفاقاً چند روزي درس را تعطيل كرد، طلاّب مرا شفيع كردند كه علّت اين
امر را سؤال كنم، وقتي از ايشان خواست درس را شروع بفرمايند و درباره
سبب ترك تدريس از ايشان سؤال كردم، پاسخ دادند: «درس نميگويم!».
پس از چند روز دوباره ماجرا تكرار شد و من انگيزه ترك تدريس را سؤال
كردم. علاّمه فرمودند: «نيمههاي شب هرگز نشنيدم كه اين طلاّب با
خداوند متعال مناجات كنند و به تضرّع و زاري مشغول باشند، با اينكه
نيمه شبها در كوچههاي نجف گردش ميكنم. اين گونه طلبهها سزاوار
نيستند كه آنان را درس دهم!».
وقتي طلاّب از گفته علاّمه آگاه شدند، همه مشغول تضرّع و زاري گشتند و
شبها صداي گريه و مناجات آنان، از هر سو بلند شد و ايشان مجدداً، تدريس
را آغاز كردند.
سيزدهم: در حالات
عالم بزرگوار حجة الاسلام شفتي
اين عالم بزرگوار و شخصيّت ربّاني پيوسته خود را در محضر باري تعالي
ميديد و چيزي او را از حالت حضور و مراقبت، باز نميداشت! گوشههاي
چشم او از كثرت گريستن در مقام تهجّد مجروح شده بود! يكي از نزديكان
اين بزرگوار گفته است، با آن مرحوم به يكي از روستاها رفتم، شب را در
راه گذارنديم، سيّد به من فرمود:
«نميخوابي، برخاست و مشغول نماز شد، به خدا سوگند ديدم بندهاي دوش و
اعضايش ميلرزيد، به طوريكه كلمات نماز را از شدّت حرت فكّين و اعضاء
مكرّر مينمود تا آن را صحيح ادا كنيد!».
گويند از شدّت حضور قلبي كه در پيشگاه خداوند داشت، بندهاي دوشش
ميلرزيد و به محض اينكه مجلس از مردم خالي ميشد، اشكش جاري ميگشت!
چهاردهم: شبهاي
پرشور حجة الاسلام شفتي
اين بزرگوار نيمه شب تا صبح به گريه و زاري و تضرّع اشتغال داشت و در
صحن كتابخانهاش مانند افراد مجنون، حركت ميكرد و دعا و مناجات
ميخواند و تا صبح بر سر و سينه ميزد!
چنان صداي گريه او بلند بود كه اگر همسايگان بيدار ميشدند،
ميشنيدند!.
بالاخره از كثرت گريه و زاري در اواخر عمر بيمار شده و پزشگان او را از
گريه منع كردند و گفتند گريستن بر شما حرام است! زيرا موجب افزايش
بيماري خواهد شد.
هنگامي كه سيّد به مسجد ميرفت تا وقتي كه در مجلس حضور داشت ذاكرين
منبر نميرفتند و اگر اتّفاقاً در حضور او ذكري بالاي منبر ميرفت او
بر نميخاست و باز گريه ميكرد.
پانزدهم: قافله
سحر خيزان
چند نفر از علماء نزد استادي رفتند تا از مقام علمي او استفاده كنند.
ولي ديدند استاد مانند مصيبت زدهها نشسته و حال پريشاني دارد. از او
پرسيدند چه شده؟ مگر كسي از شما مرده است؟ استاد گفت:
«ديشب آن چنان خوابيدم كه نماز نافله شب از من فوت شد، ديشب سحرخيزان،
نماز شب گزاران و استغفار كنندگان رفتند ولي من بدبخت امروز قضاي آنرا
خواندم، آيا مصيبتي از اين بالاتر ميشود.
شانزدهم: تسبيح
در و ديوار همراه با عراف وارسته ملاّ محمد كاشي
در شرح حال آخوند ملاّ محمد كاشي، (استاد آقا نجفي قوچاني و حاج رحيم
ارباب اصفهاني و بسياري ديگر از اعاظم) آوردهاند:
«هر نيم شب، نمازي چنان به سوز و گداز ميخواند و بدنش به لرزه
ميافتاد كه از بيرون حجره، صداي حركت استخوانهايش احساس ميشد!!.
روزي پس از ختم درس، يكي از طلاّب به درس آن بزرگوار آمد و گفت: «آقا
اين شيخ ميگويد كه ديشب به وقت سحر ديدم كه از دَر و ديوار مدرسه صداي
«سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبٌّنا وَرَبُّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوح».
برميآيد! آخوند فرمود:
«اينكه در و ديوار به ذكر من متذكّر ميباشند، امري نيست، مهمّ آنست كه
او از كجا محرم راز گشته است».
هيفدهم: دعاي
پدري بزرگ در حق پسر در هنگام
صاحب (مرآت الاحوال) مينويسد: «از بعضي ثقات شنيدم كه آخوند ملاّ محمد
تقي مجلسي نقل كرده كه:
شب از شبها بعد از نماز و تهجّد و گريه و زاري به درگاه قادر متعال،
خود را به حالتي ديدم كه دانستم هر چه بخواهم عنايت ميفرمايد و در
انديشه بودم كه چه بخواهم؟ دنيوي يا اخروي؟ كه ناگاه صداي گريه محمد
باقر از گهواره بلند شد، من گفتم: الاهي به حق محمد و آل محمد (ص) اين
طفل را مروّج دين و ناشر احكام سيّد المرسلين گردان و موفّق كن او را
به توفيقات بينهايت خود».
هيجدهم: ميرزا
سليمان تنكابني
صاحب كتاب قصص العلماء درباره پدرش مرحوم ميرزا سليمان تنكابني كه از
شاگردان حكيم بزرگ، آخوند ملاّ علي نوري است، مينويسد:
«پدرم، مواظب نماز اول وقت و نوافل وارده بود و هر روز يك جزء از قرآن
را تلاوت ميكرد و هر روز صبح سوره يس و صد مرتبه ذكر «لا اِلهَ اِلاِّ
اللهُ الملكُ الحَقُّ المُبينْ» و برخي اوراد و اذكار ديگر را قرائت
ميكرد و سوره واقعه را در قنوت نماز (نافله عشاء) ميخواند و نماز شبش
هيچ وقت ترك نشد.
شبي، هنگام سحر از خواب بيدار شدم، ديدم پدرم نشسته است و به شدّت گريه
ميكند. بعد از پايان گريهاش، سئوال كردم علّت گريه چيست؟
فرمود: «در قنوت نماز وتر، مناجات (خمس عشره) را ميخواندم و
ميگريستم، ناگاه شنيدم كه از سقف اتقاق، آوازي برآمد كه: «ايُّها
العالم العالم ... ».
مرحوم والد، بيش از اين سخني نفرمود و دنباله صدايي را كه شنيده بود
اظهار نكرد، سپس فرمود: «وقتي آن آواز را شنيدم، چنان گريه بر من غالب
شد كه نتوانستم نماز را تمام كنم، بياختيار نشستم و گريستم. و تا من
زنده هستم، راضي نيستم اين راز را به كسي بگوييد».
نوزدهم: مقامات
مقدّس اردبيلي از بركت نماز شب
مقدّس اردبيلي (اَعَلي الله مَقامَه) كه مكرّر خدمت حضرت حجّة (ع) مشرف
شد، كارش به جايي رسيده بود كه بر سر قبر حضرت امير (ع) با آقا حرف
ميزد است از خودش نقل شده كه سبب رسيدن من به اين درجات آن بود كه در
ابتداي تحصيل با طلبهاي هم حجره بودم و با او عهد بستم كه هر چه براي
ما پيش آيد به كسي نگويد. بلاخره وقتي پيش آمد كه هيچ نداشتم، بدنم در
اثر فقر و گرسنگي خيلي ضعيف شده بود و به واسطه عهدي كه كرده بودم با
كسي صحبت نميكرد.
روزي يك نفر به مدرسه آمد و در غياب من علّت ضعف را از رفيقم پرسيده
بود، او نخست نگفت. بعد كه او را قسم ميدهد حقيقتش را ميگويد كه از
شدّت فقر و گرسنگي، من و رفيقم اين طور ضعيف شدهايم.
آن شخص فوراً ميرود طعام ميآورد و كيسه پولي هم براي هر دو نفر
ميآورد. وقتي كه ملاّ احمد (مقدّس اردبيلي) ميآيد به رفيقش اعتراض
ميكند كه چرا گفتي مگر نه ما عهد كرده بوديم. خلاصه غذا را با هم
ميخوردند و پول را هم نصف مينمايند. مقدّس اردبيلي شب ميخوابد
نيمههاي شب بيدار ميشود ميبيند محتلم گرديده به سوي حمّام ميآيد تا
غسل نمايد. حمامي در را از داخل بسته بود. مقدّس اردبيلي اصرار كرد
حمامي در را باز نكرد گفت دو برابر پول، گفت باز نميكنم، گفت سه برابر
...
خلاصه حاضر شد تمام پولهايي كه روز گذشته به دستش آمده بود بدهد تا
حمامي در را باز كند و مقدّس اردبيلي غسل بكند تا نماز شبش از او فوت
نگردد.
از همان شب خداوند اَلطاف خاصّي به او فرمود كه نتيجهاش همين بروز
كرامات از اوست.
بيستم: نمازهاي
ملاّ هادي سبزواري
حاج ملاّ هادي سبزواري در تمام عمر، يك سوم آخر شب را بيدار و به راز و
نياز و خواندن دعاي جوشن كبير و نماز شب سرگرم بود و با ناله و گريه و
مناجاتهاي نيمه شب خانواده وي كه در حجرههاي بالا خانه در خواب بودند
از خواب بيدار ميگشتند و صداي حكيم را ميشنيدند و در تمام مدّت تدريس
ممكن نشد كه بانگ مؤذّن بلند شود و ايشان درسي را قطع ننموده و به
بيانات خود پايان ندهند. و صدايشان به اذان بلند نشود.
بيست و يكم: در
حالات حاج شيخ حسنعلي اصفهاني (معروف به نخودكي)
آقاي نظام التوليه سَر كشيك آستان قدس رضوي نقل كرد كه:
نوبت كشيك من بود. اول شب خادم آستان مباركه (حضرت رضا) به من مراجعه
كردند و گفتند به علّت سردي هوا و بارش برف زائري در حرم نيست، اجازه
دهيد حرم را ببنديم، من نيز به آنان اجازه دادم. مسئولين، درها را
بستند و كليدها را آوردند. مسئول بام حرم مطّهر آمد و گفت: «حاج شيخ
حسنعلي اصفهاني از اول شب تاكنون بالاي بام و در پاي گنبد مشغول نماز
ميباشند و مدّتي است كه در حال ركوع ديديم، اگر اجازه دهيد به ايشان
عرض كنيم كه ميخواهيم درها را ببنديم».
گفتم: «خير، ايشان را به حال خود بگذاريد، و مقداري هيزم در اطاق پشت
بام كه مخصوص مستخدمين است بگذاريد كه هرگاه از نماز فارغ شدند استفاده
كنند و در بام را نيز ببنديد».
مسئول مربوطه مطابق دستور عمل كرد و همه به منزل رفتيم. آن شب برف
بسياري باريد. هنگام سحر كه براي باز كردن درهاي حرم مطّهر آمديم، به
خادم بام گفتم برو ببين حاج شيخ در چه حالند. پس از چند دقيقه خادم
مزبور بازگشت و گفت: «ايشان همان طور در حال ركوع هستند و پشت ايشان با
سطح برف مساوي شده است». معلوم شد كه ايشان از اول شب تا سحر در حال
ركوع بودهاند و سرماي شديد آن شب سخت زمستاني را هيچ احساس نكردهاند،
نماز ايشان هنگام اذان صبح به پايان رسيد.
- شيخ صدوق از رجاء ابن ابيضحاك كه از طرف مأمون براي بردن امام رضا
(ع) از مدينه به مرو ماموريت داشت روايت كرده است كه گفت من از مدينه
تا مرو همراه امام بودم. به خدا سوگند كسي را در پرهيزكاري و كثرت ذكر
خدا و شدت خوف از حق تعالي مانند او نديدم و جريان عبادت آن جناب در
شبانه روز چنان بود كه چون صبح ميشد، نماز صبح را ادا ميكرد و بعد
از سلام نماز در مصلاي خود مينشست تسبيح و تحميد و تكبير و تهليل
ميگفت و صلوات بر حضرت رسول و اولاد او ميفرستاد تا آفتاب طلوع
ميكرد، پس از آن به سجده ميرفت و سجده را چندان طول ميداد تا روز
بلند ميشد سپس سر از سجده برميداشت و با مردم حديث ميكرد و تا
نزديكي زوال آفتاب آنان را موعظه ميفرمود پس از آن تجديد وضو كرده و
به مصلاي خود برميگشت و چون زوال ميشد، برميخاست و شش ركعت نافله
اظهر به جا ميآورد و چون فارغ ميشد اذن نماز ميگفت. سپس اقامه نماز
ميگفت و تسبيح و تحميد و تكبير بسيار ميگفت.
حضرت در هر شهري كه ده روز اقامت ميكرد روزها روزه ميگرفت و چون شب
ميشد. پس از نماز افطار ميكرد و نافله نمازهاي مغرب و نماز شب و شَفع
و وَتر و نماز صبح را در حضر و سفر ترك نميكرد اما نوافل نمازهاي چهار
ركعتي را (ظهر و عصر و عشا) در سفر ترك ميكرد و بعد از بجا آوردن
نمازهاي مزبور سي مرتبه تسبيحات اربعه را ميخواند و ميفرمود اين به
جهت تمامي نماز است و هميشه در موقع دعا چه در نماز و يا غير نماز
اقتدا ميكرد به رسول الله و اولاد او صلوات زياد فرستادن و قرآن را
بسيار تلاوت مينمود و هرگاه به آيهاي كه در آن ذكر بهشت يا دوزخ شده
ميرسيد گريه ميكرد و از خدا سؤال بهشت مينمود و از آتش پناه ميجست
و هرگاه در قرآن يا ايها الذين آمنوا را قرائت ميكرد آهسته ميگفت
«لبيك اللهم لبيك» و در هيچ شهري وارد نميشد مگر اينكه مردم قصد خدمتش
مينمودند و از معالم دين خود ميپرسيدند حضرت آنها را جواب ميفرمود و
براي آنها احاديث بسياري از پدرانش و علي (ع) و رسول خدا ميگفت ابن
ابيضحاك گويد: پس چون آن حضرت را نزد مأمون بردم از من خبر حال او را
در بين راه پرسيد و من آنچه از آن جناب مشاهده كرده بودم در اوقات شب و
روز و حركت و اقامت به مأمون خبر دادم مأمون گفت بلي يا بن ابي ضحاك،
علي بن موسي بهترين اهل زمين و اعلم و اعبد آنهاست ولي اين مطلب را به
كسي مگو چون نميخواهم فضل آن جناب ظاهر شود مگر به زبان من و به خدا
استعانت ميجويم كه او را بلند كنم و قدرش را رفيع سازم.
بيست و دوم: در
حالات ملاّ محمد اشرفي
در حالات مرحوم ملاّ محمد اشرفي كه از شاگردان سيّد العلماست
آوردهاند:
«از نيمه شب تا صبح مشغول تضرّع و زاري و مناجات بود، آنقدر بر سر و
سينه ميزد كه هنگامي كه صبح ميشد در نهايت ضعف و نقاهت بود به طوري
كه هر كه او را ميديد گمان ميبرد تازه از بستر بيماري برخاسته است».
بيست و سوم: در
حالات آقا نورالدّين عراقي
شيخ الفقهاء حضرت آيت الله العظمي اراكي در رابطه با مرحوم آقا
نورالدّين عراقي و نماز شبهاي ايشان اين داستان را نقل ميفرمايند:
«آقاي نورالدّين مرد عجيبي بود، معروف بود كه نماز شب ايشان ديدني است.
شخصي به نام سيّد محمود خوانساري از اهل منبر، طالب شد كه او را ببيند،
چون صداي اَلْعَفْو اَلْعَفْو ايشان توي كوچه ميآمد، و مردم از توي
كوچه گوش ميگرفتند، اين آقا، خواست كه خود مجلس نماز شب خواندن آقا
نورالدّين را ببيند.
شبهاي ماه مبارك رمضان بود و مرحوم آقا نورالدّين از عدّهاي از جمله
از آقاي خوانساري براي افطار دعوت كرد، آقا سيّد محمود خودش گفت، وقتي
افطار تمام شد و همه رفتند، من نشستم، ديد من بلند نميشوم، به
خدمتكارش گفت: «دو تا رختخواب بياور» يك رختخواب خودش داشت، يكي را هم
براي من آوردند.
من توي رختخواب كه رفتم نخوابيدم، ميخواستم سحر ايشان را ملاحظه كنم،
سحر شد. ديدم كه بلند شد، رفت بيرون وضوء گرفت و آمد مشغول نماز شد.
وقتي كه رسيد به «اَلْعَفوْ» ديدم چنان گريه بر او مستولي شد كه چندين
دفعه بغض گلويش را گرفت، فكر ميكرد من در خواب هستم».
بيست و چهارم:
خاطرهاي از علاّمه طباطبايي
علاّمه سيّد محمد حسين طباطبايي صاحب تفسير شريف الميزان ميفرمايد:
«چون به نجف اشرف براي تحصيل مشرّف شدم از نقطه نظر قرابت و خويشاوندي،
گاهگاهي به محضر مرحوم آيت الله حاج ميرزا علي آقا قاضي شرفياب ميشدم،
تا اينكه يك روز جلو در مدرسهاي ايستاده بودم كه مرحوم قاضي از آنجا
عبور ميكردند، چون به من رسيدند دست خود را روي شانه من گذاردند و
گفتند:
«اي فرزند! دنيا ميخواهي نماز شب بخوان، آخرت ميخواهي نماز شب بخوان!
اين سخن آنقدر در من اثر كرد كه از آن به بعد تا زماني كه به ايران
مراجعت كردم، پنج سال تمام در محضر قاضي روز و شب بسر ميبردم و آني از
ادارك فيض ايشان دريغ نميكردم».
عمل نمودن علاّمه به توصيه و سفارش استاد خود مرحوم قاضي و عنايت و
توجّه به مسايل عبادي و تهجّد همراه با تفكّر و تعمّق در قرآن، علاّمه
را به نقطهاي از اعتلاي معنوي ميرساند كه وقتي دست به قلم ميبرد،
چنان آثاري از خود برجاي ميگذارد كه بدون شكّ در نوع خود بينظير است،
تفسير الميزان يكي از آن آثار است، كه پي بردن به ارزش آن مستلزم داشتن
زمينههاي علمي و تحقيقي لازم و برخورداري از علوم قرآني است.
بيست و پنجم:
مادر آيت الله ميرزا مهدي شيرازي
مرحوم ميرزا مهدي شيرازي فرمودند: «موقعي كه والده ما براي نماز شب بر
ميخاست مرا هم كه هنوز كودك خردسالي بودم از خواب بيدار مينمود و از
پشت بام پايين آورده نزد خود مينشانيد و مشغول نماز شب ميشد و به من
ميگفت: «مهدي بيدار بمان».
پدرم فرمود: «در آن موقع از شب چشمان مرا خواب گرفته بود به طوري كه
ميخواستم از پلهها به طرف زمين پرتاب شوم».
بيست و ششم: نماز
شب آقا نجفي قوچاني
مرحوم آقا نجفي قوچاني در كتاب سياحت شرق درباره نماز شب و دقّت در
اينكه براي كسي مزاحمت ايجاد نكنند مينويسد:
«در اين حجره تازه كه حجره هامان وصل به هم بود از ميان طاقچه سوراخ
نموديم و ريسماني در آن كشيديم كه يك سر ريسمان در حجره رفيق بود و يك
سر آن در حجره من، وقت خواب، آن سر را رفيق به پا يا دست خود ميبست و
اين سر ريسمان را من به دست خود ميبستم، كه سحر هر كدام زودتر بيدار
شويم ديگري را بدون اين كه صدايي بزنيم، به توسط همان ريسمان بيدار
كنيم كه مبادا طلبهاي از صداي ما بيدار شود و راضي نباشد».
از ابتداي جواني خود را بايد به عبادتها به خصوص نماز شب عادت بدهيم، و
خود را با اين كارها مأنوس نماييم و اولياء بايد به اين نكته توجّه
نمنايند كه فرزندانشان را با نماز و فلسفه و آثار آن آشنا نمايند.
بيست و هفدم:
نماز شب و نورافشاني خانهها
از استاد الهي و عارف ربّاني مرحوم حاج شيخ جواد انصاري همداني نقل شده
كه ميفرمود: «فلاني با اينكه شخص عوامي است شبي كه براي نماز شب به پا
خاسته، مشاهده نموده كه در حدود 500 خانه از خانههاي همدان نورافشاني
ميكند و به او الهام شده كه در اين خانهها نماز شب خوانده ميشود و
علاوه بر آن، در نقطهاي عمودي از نور مشاهده كرده كه تا آسمان كشيده
شده است و الهام شده است كه وجود مقدّس حضرت بقية الله است كه به نماز
شب ايستاده است».
بيست و هشتم:
شهيد قدّوسي و نماز شب
در رابطه با حالات اين شهيد بزرگوار گفته شده كه:
او حتّي به مستحبّات و مكروهات، بسيار اهميّت ميداد. نماز شب را براي
روحاني لازم ميدانست. يك شب در مسجد گوهرشاد با نگراني ميفرمود:
«برايم بسيار ناگوار و غير منتظره بود كه شنيدم، يكي از اساتيد مدرسه
حقّاني مقيّد به نماز شب نيست. با ايشان صحبت كردم، معلوم شد سبكي معده
را در شب رعايت نميكند».
بار ديگر ميفرمود: «ما وقتي در نهاوند بوديم، سالي يك بار به صورت
خانوادگي منزل يكي از آشنايان دعوت ميشديم. من پس از تكرار چند نوبت،
ديدم همان شبي كه ما، در آن مهماني غذا ميخوريم، نماز صبح روز بعد به
آخر وقت كشيده ميشود و موفّق به نماز شب نميشويم. متوجّه شدم در
اموال آن شخص اشكالي وجود دارد».
بيست و نهم: نماز
شب در شب عمليّات
از برادر صحّتي خواهش كردم از حالت بچّهها در شب پيش از عمليّات برايم
بگويد. گفت:
«در شب حمله بيشتر بچّهها دعا ميخوانند. نماز شب ميخوانند. هر كسي
هم كه معمولاً نماز شب نميخواند، آن شب ميخواند. بچّهها از خداوند و
از همديگر طلب بخشش ميكنند. كساني كه وصيّت نامه ننوشتهاند، وصيّت
نامهشان را مينويسند، بعضيها زيارت عاشورا ميخوانند و خيليها گريه
ميكنند.
هر گوشهاي را كه نگاه كني، كسي را ميبيني كه در حال خواندن دعا است و
گريه ميكند. حالتي روحاني به وجود ميآيد. بعضيها از برادرانشان قول
ميگيرند كه اگر شهيد شدي نزد خدا مرا شفاعت كن، و بعضيها نماز شكر
ميخوانند ...
رزمندگان از چادرها بيرون آمده بودند و با آب سرد وضو ميگرفتند و به
سوي چادر نمازخانه گُردان ميشتافتند.
به ياد دارم اوّلين روزي كه به همراه عدّهاي از دوستان به آسايشگاه 17
منتقل شديم با ديدن آن همه افراد در آن آسايشگاه متعجّب شده بودم و به
اين فكر فرو رفتم كه هنگام خواب چگونه اين همه افراد در كنار يكديگر
ميتوانند خود را جا دهند.
به خاطر خستگي روحي، شب اوّل زود به خواب رفتم. ناخودآگاه نيمههاي شب
از خواب بيدار شدم. صداي زمزمهاي به گوشم رسيد.
از جاي خود بلند شدم و به اطراف نگاه كردم با بُهت و ناباوري تمام،
مشاهده كردم كه حدود سه چهارم آسايشگاه به صورت انفرادي مشغول مناجات و
خواندن نماز شب و تلاوت قرآن هستند. نزديكترين فردي كه كنارم نشسته بود
پرسيد: «حالت بهتر شده؟»
دلم ميخواست از خجالت زمين دهان باز كند و مرا در خود فرو ببرد. با
شرمندگي جواب دادم كه: «بله!»
پرسيدم: «بچّهها هر شب اين برنامه را دارند؟» گفت: «بله!»
اكنون جواب سؤالي را كه اوّل غروب در مورد تنگي جا براي خواب در ذهنم
نقش بسته بود گرفته بودم:
اكثر بچّهها تمام طول شب را در حال مناجات با معبود خود ميگذراندند.
سيام: محدّث قمي
(شيخ عباس قمي)
محدّث قمي در هنگام تلاوت قرآن وقتي به آيه شريفه «وَ ما خَلَقْتُ
الْجِنَّ وَ الْاِنْس اِلاّ لِيَعْبُدون» (جن و انس را نيافريدم مگر
براي عبادت) ميرسيد لرزه بر اندامش ميافتاد و ميفرمود: «و ااَسفا
چقدر غافليم و چه اندازه از خدا دور افتادهايم». در حاليكه عبادت و
پرستش او هدف از آفرينش جنّ و انس بوده است.
و چرا ما از آن هدف مبارك دور افتاده باشيم و اين ورد زبان ايشان بود و
هر جا كه منبر ميرفت و موعظه ميكرد فلسفه آفرينش موجودات و انسان را
يادآوري ميكرد و ميگفت «فراموش نكنيد كه عبادت خدا هدف خلقت است».
فرزند ايشان مرحوم حجة الاسلام آقاي حاج ميرزا علي محدّث زاده نقل كرده
است: «پدرم شب جمعهاي پس از نماز شب، در نجف اشرف مشغول خواندن سوره
«يس» ميشود وقتي كه به آيه شريفه «هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتي كُنْتُمْ
تُوْعَدُون» ميرسد چند بار آن را تكرار كرده و مكرراً ميگويد «اعُوذُ
بِاللهِ مِنَ النَّار» پناه ميبرم به خداوند از آتش جهنّم و چنان
منقلب ميشود كه نميتوان بقيّه سوره را بخواند و به همان حال باقي
ميماند تا هنگام اذان صبح كه مشغول نماز صبح ميشود.
سي و يكم: در
نماز شب مؤمنين را دعا كنيد
حاج ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي روزي پس از پايان درس، عازم حجره يكي
از طلبهها كه در مدرسه دارالشفا بود، به حجره آن طلبه وارد شد و پس از
به جاي آوردن مراسم احترام و اندكي جلوس برخاست و حجره را ترك گفت. هدف
از اين ديدار از او پرسيده شده، در پاسخ فرمودند:
«شب گذشته هنگام سحر، فيوضاتي بر من افاضه شد كه فهميدم از ناحيه خودم
نيست و چون توجّه كردم ديدم اين آقاي طلبه به تهجّد برخاسته و در نماز
شبش به من دعا ميكند و اين فيوضات اثر دعاي اوست اين بود كه بخاطر
سپاسگزاري از عنايتش به ديدار او رفتم».
سي و دوم: نماز
شبهاي حضرت امام خمينى (ره)
صديقه مصطفوى (دختر حضرت امام) اظهاركرده است: يادم ميآيد از دوران
كودكى كم خواب بودم. چندين بار نيمههاى شب بيدار ميشدم و مكرر نماز
شب آقا را ميديدم. از خود ميپرسيدم: چرا آقا در هنگام شب اين قدر
مىگريد. خيلى از شبها مهتاب بود و در پرتو روشنايى آن، اشكهاي آقا را
مشاهده ميكردم و اين وضع براى من كه طفلى بيش نبودم شگفت آور بود.
در مدتي هم كه به نجف ميرفتم و بچههاى كوچك داشتم و شبها بيدار
ميشدم، آقا در اتاقشان كه رو به روى محل اقامت ما بود در ايوان
كوچكى نماز شب ميخواندند و من احساس ميكردم براى اين كه صدايشان
را نشنويم گريههايشان را با بلند گويى كه مناجات پخش ميكرد تطبيق
مىدادند و من چون بيدار بودم صداى گريه آقا را ميشنيدم.
- برخى خويشاوندان كه از پانزده سالگى با امام بودهاند گفتهاند از
دوران نوجوانى كه با امام در خمين بوديم، آقا يك چراغ موشى كوچك
ميگرفتند و ميرفتند به يك قسمت ديگر كه هيچ كس بيدار نشود و نماز
شب مىخواندند.
همسر امام ميگويند تا حالا نشده كه من از نماز شب ايشان بيدار شوم،
چون چراغ را مطلقاً روشن نميكردند. حتى چراغ دستشويى را روشن
نميكردند تا كسى بيدار نشود.
هنگام وضوى نماز شب يك ابر زير شير آب مينهادند كه صداى چكه و ريزش
آب موجب بيدارشدن كسى نگردد.
- آية الله سيد مصطفى خوانسارى صحنهاى از عبادت امام را اين گونه
نقل كرده است:
يك سال در قم برف زيادى آمده و سيل، نصف اين شهر را خراب كرده بود؛ در
همان وضع با آن شدت سرما و يخبندان، امام نيمههاى شب از مدرسه
دارالشفا، به مدرسه فيضيه ميآمد و به هر زحمتى بود يخ حوض مدرسه را
ميشكست، وضو ميگرفت و به مدرسه ميرفت و در تاريكى مشغول تهجدش
ميشد. نميتوانم بازگو كنم امام (ره) چه حالى داشت، با يك سرور و
شادى معنوى نماز شب را به جاى ميآورد و هنگام اذان مىآمد مسجد و پشت
سر آية الله حاج ميرزا جواد ملكى به نماز ميايستاد و بعد بر مىگشت
و مشغول مباحثاتش ميشد.
- بانو فاطمه طباطبايى (همسر مرحوم سيد احمد خميني) گفته است:
در سال 1349 شمسى با حاج احمد آقا ازدواج كردم و در سال 1352 شمسى با
همسر و فرزند نه ماههام به عراق رفتم. نيمه شب بود كه به منزل امام
(ره) رسيديم، خودشان آمدند، در را باز كردند؛ چند دقيقهاى به احوال
پرسى گذشت و بعد نماز شب را شروع كردند، اين براى من بسيار شگفت آور
بود، زيرا نماز شب واجب نبود و ميتوانستند قدرى ديرتر بخوانند، اما
با وجود اين كه علاقه زيادى به پسرشان، حاج احمد آقا، داشتند و چند
سالى بود كه از ايشان دور بودند مشغول نماز شدند. بعدها پيبردم اين
رفتار امام (ره) به دليل علاقه وافرشان به نماز بوده است.
- حضرت امام در نخستين شب اقامتشان در پاريس در آپارتمان كوچكى اقامت
كردند، هنگام خواب به اتاق خود رفتند، ساعت دو بعد از نيمه شب كه به
وقت نجف چهار و به وقت تهران چهار و نيم بعد از نيمه شب بود، از اتاق
خود بيرون آمدند، وضو گرفتند و برگشتند، هنوز چهار ساعت به اذان صبح
مانده بود، يكى از اطرافيان ميگويد: تعجب كرديم كه چرا ايشان زود از
خواب برخاستهاند. صبح معما حل شد، زيرا امام (ره) فرمودند:
اين جا چه
طور است؟ ديشب هر چه نشستم كه صبح شود نماز بخوانم هوا روشن نشد،
مشخص گرديد كه ايشان به عادت هر شب مطابق با افق نجف اشرف دو ساعت به
اذان صبح مانده براى نماز شب بلند شدهاند، خدمتشان عرض كرديم، افق
اين جا با عراق دو ساعت اختلاف دارد. فرمودند: بياييد ساعت مرا درست
كنيد.
حتى در شب پرواز سرنوشت ساز دوازدهم بهمن سال 1357 شمسى اين برنامه
عبادى امام ترك نشد. يكى از اصحابشان كه در هواپيما بوده نقل ميكند:
به احترام آقا طبقه بالاى هواپيما را اختصاص به امام دادند تا در آن
جا استراحت كند و كسى مزاحمشان نباشد، من جسارت كردم و گفتم بروم
ببينم امام در چه حالى است، وقتى به طبقه بالا رفتم ديدم امام مشغول
نمازند و در حال ريختن اشك هستند.
- يك روز در قم حضرت امام بيمار شدند به دستور پزشكان مىبايست به
تهران انتقال يابند؛ هوا بسيار سرد بود و برف ميباريد. يخ بندان
عجيبى در جادهها وجود داشت. حضرت امام با اين كه چندين ساعت در
آمبولانس بودند به محض آن كه به بيمارستان قلب تهران منتقل شدند باز
هم نماز شب را به جاى آوردند.
بعد از عمل جراحى هر لحظه كه امام مشكل خاصى نداشتند چشمان خود را روى
هم مينهادند و ميخوابيدند حتى پزشكان به اين شك مىافتادند كه نكند
اثر داروهاى بيهوشى است كه ايشان را به اين صورت در ميآورد. اما
زمانى كه وقت نماز شب فرا ميرسيد خودشان بيدار ميشدند و
ميفرمودند وقت نماز است و اين در حالى بود كه براى به خواب رفتنشان
به امام دارو ميدادند اما به همان حالت عادى راس ساعت دو بعد از
نيمه شب نماز شب را اقامه ميكردند و حتى شور و حال افزونترى داشتند.
يكى از نزديكان امام نقل ميكرد وقتى وارد اتاق بيمارستان شدم ايشان
را در حالت عجيبى يافتم. آن قدر گريسته بودند كه تمامى چهره منورشان
خيس شده بود، هنوز هم اشكهاى مباركشان چون باران جارى بود و چنان با
خداى خود راز و نياز مىكردند كه من تحت تاثير قرار گرفتم، وقتى متوجه
من شدند با حولهاى كه بر شانه داشتند صورت خود را خشك كردند.
- امام خميني ظهرها از ساعت يازده و نيم تا يك بعد از ظهر مشغول نماز
بودند، يكى از خواهرانى كه در بيت ايشان مشغول خدمت بوده، گفته است:
از دفتر زياد به من قند و آب ميدادند كه ببرم و تبرك كنم، هر چه لاى
در را ميگوشيم كه براى تبرك نمودن يا استخاره كردن نزدشان بروم
ميديدم در حال نمازند. ايستاده، نشسته، خوابيده، همهاش نماز نافله
ميخواندند.
امام خمينى از او آن جوانى كه مشغول تحصيل بودند در نماز شب جديت
داشتند، همسر امام گفته است:
از سن بيست و هشت سالگى نماز شب امام ترك
نشده، يعني از ابتداى ازدواج شان به فرمايش آية الله فاضل لنكرانى امام
هفتاد سال نماز شب خود را به صورت متواتر خواندند، نماز شبى كه خداوند
در قرآن ميفرمايد: كسى كه چنين تهجدى را داشته باشد خداوند او را به
مقام شايستهاى ميرساند. حجة الاسلام و المسلمين توسلى خاطر نشان
نموده است كه: به جرات ميتوانم بگويم كه تهجد امام تا آخرين لحظههاى
حياتشان ترك نشد، نمازشان همش اول وقت بود. چه در دوران جوانى و چه پس
از آن، دو ساعت مانده به اذان صبح بيدار ميشدند و در اين مدت قرائت
قرآن ميكردند. شبها يكى از برادران پاسدار پشت در اتاق ايشان ميخوابيد.
يك وقت از وى پرسيدم: شما كه مدتى شبها مراقب امام بوديد خاطرهاى از
آن بزرگوار داريد؟ گفت: بله شبها معمولاً دو ساعت به اذان صبح بيدار
بودند، يك شب متوجه شدم با صداى بلند گريه ميكنند من هم متأثر شدم و
بناى گريه را گذاشتم امام براى تجديد وضو بيرون آمدند چون متوجه من
شدند فرمودند: تا جوان هستى قدر بدان و خدا را عبادت كن، لذّت عبادت در
جوانى است، آدمى وقتى پير ميشود، دلش ميخواهد عبادت كند. امّا حال و
توان برايش نيست.
صداى گريه حاج آقاست. قبل از سال 41 يكى از علماى تهران نقل ميكرد؛
شبى مهمان مرحوم حاج آقا مصطفى بودم مقدار زيادى از شب را با ايشان
نشستيم و بحث و صحبت علمى كرديم. تازه خوابيده بوديم يك وقت از صداى
گريه و نالهاى هراسان بيدار شدم و حاج آقا مصطفى را بيدار كردم و گفتم
مثل اينكه در همسايگى شما كسى مرده و برايش گريه ميكنند. آقا مصطفى
گوش كرده و گفت صداى گريه حاج آقايم است (ايشان امام را حاج آقا
ميگفت) كه مشغول نماز شب و گريه و ناله به درگاه خداست.
قبل از اينكه به نجف مشرف بشوم فردى را در قم ديدم كه به نجف رفته بود
و امام را ملاقات كرده و نقل ميكرد كه ما وقتى به نجف رسيديم به منزل
امام زيادتر تردد ميكرديم. برنامه هميشگى امام اين بود كه دو و نيم
ساعت پس از مغرب به بيروني منزل ميآمدند تا كسانى كه ميخواستند ايشان
را زيارت كنند يا كارى داشتند خدمتشان برسند و بعد به حرم مشرف
ميشدند كه درست سه ساعت پس از مغرب بود، اين امر هميشگى بود. مگر
اينكه حادثهاى پيش ميآمد. يك شب امام بر اثر كسالت نتوانستند به حرم
مشرف شوند. حالشان خوب نبود و تب زيادى داشتند.
هر چه گشتند نتوانستند
دكترى را پيدا كنند. تا ساعت دو نيمه شب دكترى پيدا شد و از او خواهش
كردند كه بيايد امام را معاينه كند.
در اين ساعت وارد منزل امام كه
شديم. حدس ميزديم به دليل كسالت در بستر خوابيده باشند ولى وقتى در
زديم و وارد اطاق شديم مشاهده كرديم كه امام با آن تبى كه داشتند روى
سجاده نشستهاند و نماز شب ميخوانند. صبر كرديم تا نماز ايشان تمام
شد و دكتر ايشان را معاينه كرد. پس از معاينه معلوم شد ميزان حرارت
امام در آن تبى كه داشتند 42 درجه بود. ميزانى كه معمولاً انسانهاى قوى
و جوان حتى قادر نيستند روى پاى خود بايستند و نماز واجب خود را
بخوانند تا چه رسد به اينكه بخواهند نماز مستحبى بخوانند ولى امام در
اثر عشق به خدا و آن حالت تعبدي كه داشتند برنامه عبادت خود را ترك
نميكردند.
سي و سوم: شيخ
جعفر كاشف الغطاء محقق بزرگ
(شيخ در عبادت و صفاى باطن و حالت تضرّع و زارى به درگاه حضرت بارى و
تهجّد و سحر خيزى و دعا و مناجات، يكى از اوتاد روزگار بوده و تا سر
حدّ قدرت نمىگذاشته عمل مستحبى از او فوت شود).
شهيد محراب، ملاّ محمد تقى برغانى قزوينى ميگويد:
(روزى مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطاء وارد قزوين شد و در منزل يكى از
بزرگان رحل اقامت افكند. در آن منزل، باغى نيز وجود داشت. وقت خواب فرا
رسيد و همه خوابيدند و من هم در گوشه آن باغ خوابيدم.
چون پاسى از شب گذشت، شنيدم شيخ مرا صدا مىزند و مىگويد: برخيز و
نماز شب به جاى آور.
عرض كردم؛ بلى بر مىخيزم.
شيخ رد شد و من دوباره خوابيدم. ناگهان صدايى به گوشم خورد، به دنبال
آن روانه شدم وقتى به نزديك جايى كه سر و صدا مىآمد رسيدم، ديدم جناب
شيخ به تضرّع و گريه و مناجات مشغول است و صداى ايشان چنان در من اثر
گذاشت كه از آن شب تاكنون كه 25 سال مىگذرد، هر شب برمىخيزم و به
مناجات مشغول مىشوم).
در (فوائد الرضويه) مىنويسد: در بعضى از مؤلّفات ديدم كه سالى شيخ
گذرش به يكى از شهرهاى ايران افتاد.
اهل آن جا خواستند نماز را با آن
جناب به جماعت گزارند. مساجد شهر كم وسعت و غير كافى بود، لاجرم در
ميدانى اجتماع كردند و با شيخ نماز جماعت خواندند.
پس از نماز از آن بزرگوار خواهش نمودند كه موعظه بفرماييد، شيخ فرمود:
من فارسى را خوب نمىدانم. اصرار كردند، شيخ بر منبر آمد و فرمود:
مردم! شما مىميريد و شيخ هم مىميرد، پس فكر روز بازپسين نمائيد. ايها
النّاس! شهر شما مثل بهشت است، چه، در بهشت قصور است و در اين شهر نيز
قصور عاليه و بوستانهائى است كه داراى نهرهاست ... و در بهشت تكليف از
قبيل نماز و روزه و ساير عبادات، برداشته است.
همچنين است در شهر شما
كه نماز و روزه و عبادات و ديگر امور برداشته شده است اين تعريض بود از
شيخ بر اهل آن شهر در مواظبت نداشتن آنها به فرائض الهى و ارتكاب
محرمات و مناهى.
پس نگاه فرمود: در پاى منبر يكى از ذاكرين را ديد، به او فرمود: برخيز
و ذكر مصيبت كن و از منبر فرود آمد.
و چون ائمه جماعت آن شهر نوافل را به جاى نمىآورند، اين مطلب به شيخ
عرض شد، شيخ فرمود: هر كه نماز نافله نكند به او اقتدا نكنيد، ائمه
جماعت كه اين سخن را شنيدند همگى بناى نافله گذاشتند.
شيخ حسن فرزند كاشف الغطاء مىگويد: عادت شيخ جعفر آن بود كه هر شب وقت
سحر بيدار بود و مىآمد دَمِ در اتاقها و عيال و اطفال همه را بيدار
مىكرد و مىگفت: برخيزيد و نماز شب بخوانيد و همه بر مىخاستند.
من در آن زمان كودك بودم و خواب بر من غلبه ميكرد. وقتى كه شيخ دَمِ در
اتاق من مىآمد و صدا مىزد برخيز، من به همان حالت كه دراز كشيده بودم
مىگفتم: ولا الضّالين، يا، اللّه اكبر؛ يعنى، من مشغول نمازم.
سي و چهارم:
استادِ آيت اللّه العظمى بروجردى
استادِ آيت اللّه العظمى بروجردى ميگويد كه مرحوم آيت اللّه سيّد محمد
باقر درچهاى، استاد آيت اللّه بروجردى و ميرزاى نائينى و آقا نجفى
قوچانى و ... در قنوتِ نماز شب، دعاى ابوحمزه ثمالى را با حالت
ايستاده، مىخواندند.
سي و پنجم:
سجدهاي طولانى مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى رحمه الله عليه
من استادى داشتم بزرگوار، عارف، عامل و كامل [مراد آخوند ملاّحسينقلى
همدانى است] كه نظير او را نديدهام. از او درباره عملى كه مجرب و در
اصلاح قلب و تحصيل معارف مؤثّر باشد، سؤ ال كردم.
در پاسخ فرمود: براى اين امر، هيچ كارى مانند مداومت بر يك سجده طولانى
در هر شبانه روزى يك مرتبه كه در آن (لا إِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانكَ
إِنَّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ) گفته شود، نيست.
انسان اين ذكر را بگويد در حالى كه خود را در زندانِ طبيعت زندانى و
مقيّد به قيد و بندهاى اين اخلاق رذيله ببيند و اقرار داشته باشد كه
خدايا، تو مرا گرفتار اين پستيها نكردى و در حق من ظلم روا نداشتى، و
تنها من به خويشتن ستم كردم.
ملكى رحمه الله عليه ادامه مىدهد:
اصحاب و شاگردان او به اين دستور، عمل مىكردند و بعضى از آنها اين ذكر
را سه هزار مرتبه در سجده مىگفتند و خلاصه اين سجده و بركاتش نزد
عاملانِ به آن، معروف است ولى به شرط آنكه بر آن مداومت شود. استادم به
خواندن صد مرتبه سوره قدر [اِنّا أَنْزَلْنا] در شب و عصر جمعه نيز امر
فرمود.
سي و ششم: گفتارى از ملاّ حسينقلى همدانى (ره) عارف بزرگ
اين عارف بزرگ در نامهاى مىنويسد: (... خلاصه بعد از سعى در مراقبت،
البته طالب قُرب، بيدارى و قيام سحر را لااقل يك دو ساعت به طلوع فجر
مانده الى مطلع الشّمس از دست ندهد. و نماز شب را با آداب و حضور قلب
به جا بياورد.
و اگر وقتش زيادتر باشد به ذكر يا فكر يا مناجات مشغول بشود؛ ليكن قدر
معيّنى از شب بايد مشغولِ ذكر با حضور بشود. در تمام حالاتش خالى از
حزن نبوده باشد، اگر ندارد تحصيل نمايد به اسبابش. و بعد از فراغ،
تسبيح سيده نساء عليه السلام و دوازده مرتبه سوره توحيد و ده مرتبه،
(لا إِله إِلاّ اللّهُ، وَحْدَهُ لا شَريْكَ لَهْ لَهُ المُلكِ) إ لى
آخر و صد مرتبه لا إِلهَ إِلاّ اللّهُ و هفتاد مرتبه استغفار بخواند. و
قدرى از قرآن شريف تلاوت نمايد. و دعاى معروفِ صبح [كه در (مفاتيح )
محدّث قمى، قبل از دعاى كميل مسطور است] يعنى يا مَنْ دَلَعَ لِسانَ
الصّباح إِلى آخر، البته خوانده شود. و دائماً با وضو باشد و اگر بعد
از هر وضو دو ركعت نماز بكند بسيار خوب است. ملتفت باشد كه به هيچ وجه
اذيتش به غير نرسد و در قضاء حوائج مسلمين لاسيّما عُلَما وَ لا سيّما
أَتْقِيائِهِمْ سعى بليغ نمايد ... و در شب جمعه صد مرتبه و در عصر روز
جمعه صد مرتبه، سوره قدر بخواند).
سي و هفتم:
نامهاى به مرحوم كمپانى حاج ميرزا جواد ملكى
نامه اى به مرحوم كمپانى حاج ميرزا جواد ملكى، در نامهاى كه به عنوان
پاسخ نامه علاّمه محمد حسين كمپانى اصفهانى، فيلسوف و اصولى مشهور
نگاشته، دستوراتى به نقل از استاد خود، مرحوم ملا حسينقلى همدانى ذكر
كرده كه قسمتى از آن را انتخاب كرده در اينجا مى آوريم.
(... مرحوم مغفور مىفرمودند: بايد انسان يك مقدار زياده بر معمول
تقليل غذا و استراحت بكند تا جنبه حيوانيّت كمتر و روحانيّت قوّت بگيرد
و ميزان آن را هم چنين مىفرمودند، كه انسان اولاً: روز و شب زياده از
دو مرتبه غذا نخورد حتى تنقّل مابين الغذائين نكند.
ثانياً: هر وقت غذا مىخورد بايد مثلاً يك ساعت بعد از گرسنگى بخورد
آنقدر بخورد كه تمام سير نشود اين درْ كمّ غذا، و امّا كيفش بعد از
آداب معروفه، گوشت زياد نخورد به اين معنى كه شب و روز هر دو نخورد و
در هر هفته دو سه دفعه هر دو را، يعنى، هم روز و هم شب را ترك كند و
يكى هم اگر بتواند للتكيّف [براى كيف كردن و لذّت بردن] نخورد و
لامحاله آجيل خور نباشد ... و اگر بتواند روزههاى سه روزه هر ماه را
ترك نكند.
و امّا تقليل خواب، مىفرمود: شبانه روزى شش ساعت بخوابد.
اينها در تقليل حيوانيّت كفايت مىكند. و امّا در تقويت روحانيّت
اولاً: دائماً بايد همّ و حُزن قلبى به جهت عدم وصول به مطلوب داشته
باشد.
ثانياً: تا مىتواند ذكر و فكر را ترك نكند، كه اين دو جناح سير آسمان
معرفت است.
در ذكر عمده سفارش به اذكار صبح و شام، است اَهَمّ آنها كه
در اخبار وارد شده و اَهَمّ تعقيبات صلوات [نمازها] و عمدهتر ذكر وقت
خواب كه در اخبار مأثور است لاسيّما متطّهراً در حال ذكر خواب برود، و
شب خيزى مىفرمودند: زمستانها سه ساعت، تابستانها يك ساعت و نيم، و
مىفرمودند كه من در سجده ذكر يونسيّه [لا إِله إِلاّ أ نت سبحانك
إِنّى كنت من الظالمين] خيلى اثرها ديدم.
بنده خودم هم تجربه كردهام چند نفر مدّعى تجربهاند، يكى هم قرآن كه
خوانده مىشود به قصد هديه به حضرت ختمى مرطبت (صلوات اللّه عليه و
آله) خوانده شود).
دستورى از شاهين بلند پرواز آسمان عرفان مرحوم ملاّحسينقلى همدانى در
نامهاى چنين مىنگارد: (... البته در اجتناب از معصيت كوتاهى مكن و
اگر خداى نخواسته معصيت كردى زود توبه نما و دو ركعت نماز به جا آور و
بعد از نماز، هفتاد مرتبه استغفار كن و سر به سجده بگذار و در سجده از
حضرتِ پروردگار عفو بخواه، اميدوارم عفو بفرمايد.
معاصى [گناهان] كبيره در بعضى از رسالههاى عمليه ثبت شده، ياد بگير و
ترك نما و زنهار پيرامون غيبت و دروغ و اذيّت مگرد. لااقل يك ساعت به
صبح مانده بيدار شو و سجده به جا بياور و آنچه در (منهاج النجاة) مرحوم
ملاّمحسن فيض (رضوان اللّه جلّ جلاله عليه) مذكور است كافى و شافى است
از براى عمل شب و روز تو به همان نحو عمل نما و سعى كن كه عمل و ذكرت،
به محض زبان نباشد و با حضور قلب باشد كه عمل بىحضور قلب، اصلاح قلب
نمىكند، اگر چه ثواب كمى دارد.
البته البته از غذاى حرام فرار كن، مخور مگر حلال.
غذا را كم بخور و زياد مخور؛ يعنى، زياده بر حاجت بُنيه مخور، نه چندان
بخور كه تو را سنگين بكند و از عمل باز دارد و نه چندان كم بخور كه ضعف
آورد و به سبب ضعف از عبادت مانع شود. و هر قدر بتوانى روزه بگير، به
شرطى كه شب جاى روز را پر نكنى. الحاصل: غذا به قدر حاجتِ بدن ممدوح و
زياده و كم هر دو مذموم، و شروع به نماز كن با قلب پاك از حقد و حسد و
غلّ و غش مسلمانان، و لباس و فرش و مكان نمازت بايد مباح باشد.
اگر چه
مكان غير محل جبهه نجس بودنش به نجاست غير متعديّه، نماز را باطل
نمىكند ولى نبودنش بهتر است.
و بايست به نماز [به گونه] ايستادن بنده در حضور مولاى جليل، با گردنِ
كج و قلب خاضع و خاشع. وبعد از فريضه صبح هفتاد مرتبه استغفار و صد
مرتبه كلمه طيّبه توحيد و دعاى صباح مشهور را بخوان. و تسبيح سيده نساء
[فاطمه زهرا عليها السلام] را بعد از فريضه ترك مكن. و هر روز هر قدر
بتوانى لااقلّ يك جزء قرآن با احترام و وضو و خضوع و خشوع، بخوان و در
بين خواندن حرف مزن مگر در مقام ضرورت. و در وقت خواب شهادت را بخوان و
آية الكرسى و يك مرتبه فاتحه و چهار مرتبه سوره توحيد و پانزده مرتبه
سوره قدر و آيه (شهداللّه ) [را] بخوان و استغفار هم مناسب است.
اگر
بعضى از اوقات بتوانى سوره مباركه توحيد را صد مرتبه بخوانى بسيار خوب
است و از ياد مرگ غافل مشو. و دست بر گونه راست گذاشته، با ياد خدا
بخواب [مثل ميّت در قبر]. و از وصيت كردن غافل مشو. و ذكر مبارك (لا
اِله إ لاّ أ نت سُبْحانك اِنِّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمين) را هر قدر
[بتوانى] بخوان و در هر وقت بسيار بگو. شب و عصر جمعه در هر يك صد
مرتبه سوره مباركه قدر را بخوان و دعاى كميل را در هر شب جمعه ترك مكن.
و (مناجات خمس عشرة) را، حالت با هر كدام از آنها مناسب باشد، لاسيّما
مناجاتِ شاكين و تابئين و مفتقرين و مريدين و متوسّلين و معتصمين را
بسيار بخوان و دعاهاى صحيفه كامله، هر كدام در مقام مناسب بسيار خوب
است. و در وقت عصر هفتاد بار استغفار و يك سبحان اللّه العظيم سبحان
اللّه و بحمده بخوان و استغفارات خاصه را هم بخوان و سجده طويل را
فراموش مكن و قنوت طول دادن بسيار خوب است و همه اينها با ترك معاصى
بسيار خوب است.
سي و هشتم: عبادت
تا به چه حّد ميرسد
در حالات شهيد محراب مرحوم ملاّ محمد تقي برغاني آمده است:
«عبادت آن جناب چنان بود كه هميشه از نصب شب تا طلوع صبح صادق به مسجد
ميرفت و به مناجات و ادعيه و تضرّع و زاري و تهجّد اشتغال داشت و
مناجات «خمس عشرة» را از حفظ ميخواند و بر اين روش و شيوه پسنديده
استمرار داشت تا همان شب كه شربت شهادت نوشيد».
مكرّر در فصل زمستان ديده ميشد كه در پشت بام مسجد خود، در حالي كه
برف به شدّت ميباريد، در نيمه شب پوستيني بر دوش و عمامه بر سر داشت و
مشغول تضرّع و مناجات بود و با حالت ايستاده، دستها را به سوي آسمان
بلند كرده، تا اين كه برف، سراسر قامت مباركش را از سر تا پا سفيد پوش
ميكرد.
جالب توجّه است كه اين بزرگوار در حال سجده كه مناجات خمس عشرة را
ميخواند به دست فرقه بابيه به شهادت رسيد.
سي و نهم: نماز
شب در قبر! (شهيدان حسين و ابوالفضل قربانى)
عمليات پيروزمد خيبر در جزيره مجنون در جريان بود، قرار بود پس از
شكستن خط، يگان ما كه در سه راه فتح مستقر بود به سمت بصره پیشروى كند.
دشمن بعثی با آگاهی نسبى از اين اخبار، دست به مقاومت شديد زد و علاوه
بر جنگ روانی شديد و بمبارانها و حملات شديد شيمیایی، با آنچه داشت
شبانه روز آتش بر سر رزمندگان ریخت.
دراين ميان دو برادر به نامهاى حسين و ابوالفضل قربانى با حالات معنوى
خود كل گردان را متأثر كرده و چون خورشيدى فروزان نورافشانى ميكردند.
اين دو برادر شهيد، فارغ ار حوادث و هر آنچه اتفاق ميافتاد در هر مكانى
كه يگان مستقر میشد، قبرى حَفر میكردند و به خصوص در شب، نمار
میخواندند. هر كسی كه بيدار مىشد، آن دو را در حال مناجات و نماز
مىديد. چقدر زيبا بود توجّه به معبودشان.
چهلم: مادر و
نماز شب
ما ماجرايى نقل مىكردند كه براى بهرهمندى و عبرت آموزى، آن را نقل
مىكنم. مادرم زنى پارسا و مقيد به نماز شب بود. زمانى كه بسيار خردسال
بودم هر سحرگاه پيش از نماز شب مرا بيدار مىكرد و مىگفت: «مهدى جان،
بلند شو برايت نخود چى آوردهام.
تا اسم نخودچى را مىشنيدم بلند
مىشدم و مادرم مرا مقابل سجاده خود مىنشاند و يك مشت نخود چى به من
مىداد و مىگفت: اينها را بخور و به من نگاه كن. يك وقت نخوابى. همه
را يك دفعه هم نخور، هر دانه را كاملاً بجو، تمام كه شد ديگرى را بخور.
آن وقت خودش بر مىخاست و به نماز مىايستاد و من نخودچى مىخوردم و در
او مىنگريستم».
به اين مطلب كارى نداريم كه بيدار كردن بچه (كه به حد تكليف نرسيده)
اشكال دارد يا از باب وجوب مصلحت بىاشكال است، بلكه همين قدر مىگوييم
كه آن كودك خردسال سحرگاه به شوق خوردن نخودچى، عبادت شبانه مادر
پارساى خود را تماشا مىكرد و بدين ترتيب از همان خردسالى به سحرخيزى و
شب بيدارى عادت كرد و مادر، روحِ شب زندهدارى را در خمير مايه فرزند
قرار داد و آن را طبيعت دوّمش ساخت.
تا آن جا كه به ياد مىآورم والد ما، آقا ميرزا مهدى شيرازى، هميشه
نيمه شبها بيدار بودند و مطالعات درس خارج خود را در سحر انجام
مىدادند.
در اوآخر حيات شان كه كسالت داشتند و از شدت درد يا تنگى نفس
خواب شان نمىبرد و شايد يكى دو ساعت مانده به سحر بر اثر فشار خستگى
به خواب مىرفتند، نيز هنگام سحر بيدار مىشدند و هر چند نزديكان شان
مىگفتند: قدرى بيشتر بخوابيد، ميگفتند:
خوابم نميبرد. طبيعى است كه
سحر خيزى در خردسالى، شب زنده دارى در بزرگ سالى را به صورت عادت
ايشان درآورد.
چهل و يكم: نماز
شب در حرم با شمع
نماز شب خیر دنیا و آخرت دارد وقتی میگوییم بخوانید دلیل هم دارد که
خیر دارد مثلاً زمانی که ما در مدرسه فیضیه با بقیه رفقا درس میخواندیم
روزگار ما خیلی به سختی میگذشت یک سال که شب نیمه شعبان مصادف با ایام
زمستان بود و هوا به حدی سرد بود که آب در چند ثانیه یخ میزد در مجلس
جشنی که به مناسبت میلاد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تشکیل
شده بود شرکت کردم و وقتی به مدرسه برگشتم در مدرسه و حرم بسته بود و
هوا خیلی سرد و از طرفی ما هم مقید به خواندن نماز شب بودیم. لذا جلو
در حرم آمدم و شروع به نماز خواندن کردم نماز که تمام شد یک مرد ترک
زبان جلو آمد و پرسید: حرم کی باز میشود؟ گفتم یکی دو ساعت دیگر گفت:
دوستان من منتظر من هستند که باید بروم شما لطف بفرمایید این شمعها را
بگیرید و هر شب جاهایی از حرم که تاریک است از طرف من روشن کنید.
من شمعها را گرفتم بعد آن شخص مقداری پول به من داد و رفت که وقتی من
توجه کردم دیدم 500 تومان که در آن زمان مبلغ قابل توجهی بود به من
داده است که با آن 500 تومان خیلی از مشکلات ما حل شد. بله این نمونه
از خیر دنیا و آخرت نماز شب است.
چهل و دوم: زني
صالحه در زمان حضرت عيسى (ع)
زنى صالحه در زمان حضرت عيسى (ع) در زمان عيسى بن مريم (ع)، زنى بود
صالحه عابده، چون وقت نماز مىشد، هر كارى كه داشت مىگذاشت و به نماز
و طاعت مشغول مىشد روزى نان مىپخت، مؤذن بانگ كرد، نان پختن رها كرد
و به نماز مشغول گشت چون در نماز ايستاد، شيطان در وى وسوسه كرد: تا تو
از نماز فارغ شوى نان همه سوخته شود. زن به دل جواب داد:
اگر همه نان بسوزد بهتر كه روز قيامت تنم به آتش دوزخ بسوزد. ديگر بار
شيطان وسوسه كرد كه: پسرت در تنور افتاد و سوخته شد. زن در دل جواب
داد: اگر خداى تعالى قضا كرده است كه من نماز كنم و پسر مرا به آتش
بسوزاند من به قضاى خداى تعالى راضى گشتم و از نماز دست برندارم كه
اللّه تعالى فرزند را نگاه دارد از آتش.
شوهرِ زن از درِ خانه درآمد، زن را ديد در نماز، نان را در تنور به جاى
خويش ديد نسوخته و فرزند را ديد در آتش بازى مىكند و يك تار موى از او
كم نشده و آتش به قدرت خداى عزّوجلّ بر وى بوستان گشته. چون زن از نماز
فارغ گشت شوهر دست او را گرفت و نزديك تنور آورد و در تنور نگريست،
فرزند را ديد به سلامت و نان به سلامت هيچ بريان نشده، تعجّب كرد و شكر
بارى تعالى كرد و زن سجده شكر بجا آورد خداى عزّوجلّ را.
شوهر فرزند
را برداشت و به نزديك عيسى (ع) برد و حال قصه با وى بگفت: عيسى (ع)
گفت: برو از اين زن بپرس تا چه معاملت كرده است و چه سرّ دارد از خداى؟
اگرچه اين كرامت اگر براى مردان بود، او را وحى مىآمد و جبرئيل براى
وى وحى مىآورد. شوهر پيش زن آمد و از معالمتِ وى پرسيد. زن جواب داد:
كار آخرت پيش گرفتم و كار دنيا را باز پس داشتم و ديگر تا من عاقلم
هرگز بىطهارت ننشستم الا در حال زنان، و ديگر اگر هزار كار در دست
داشتم چون بانگ نماز بشنيدم همه كارها به جاى رها كردم و به نماز مشغول
گشتم و ديگر هر كه با ما جفا كرد و دشنام داد، كين و عداوت وى در دل
نداشتم و او را جواب ندادم و كار خويش با خداى خويش افكندم و به قضاى
خداى تعالى راضى شدم و فرمان خداى را تعظيم داشتم و بر خلق وى رحمت
كردم و سائل را هرگز باز نگردانيدم اگر اندك و اگر بسيار بودى بدادمى و
ديگر نماز شب و نماز چاشت رها نكردمى، عيسى (ع) گفت:
اگر اين زن مرد
بودى پيامبر گشتى.
عارف ربّانى مرحوم ملاّ حسينقلى همدانى رحمه الله عليه مىفرمود:
كسانى كه در مقامات دين به جايى رسيدهاند، همه از شب خيزها بودهاند،
از غير آنها ديده نشده است.
چهل و سوم: نماز
شب مرحوم حجة الاسلام سيد محمود يزدى
مرحوم حجةالاسلام سيد محمود يزدى، كه از شاگردان حاج ميرزا جواد آقا
بوده، در بيرونى منزل استاد مينشست. درباره نماز شبهاى آن عارف وارسته
ميگويد: شبها كه ايشان براى شبزندهدارى و عبادت بر ميخاست، مدتى
در رختخواب به گريه از خوف خدا و اشك براى عشق به حق مشغول بود. گاهى
به سجده ميرفت و زمانى لب به دعا ميگشود. آنگاه در صحن منزل رو به
طرف آسمان ميكرد و آيات مخصوص را تلاوت ميفرمود:
«ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف اليل و النهار... ربنا ما خلقت
هذا باطلا...». اثر اين آيات الهى آن چنان بود كه او را از خود بيخود
كرده، سر بر ديوار ميگذاشت و لحظاتى گريه ميكرد. آنگاه كه براى گرفتن
وضو آماده ميشد، در كنار حوض نشسته، و مدتى گريه ميكرد و پس از وضو
ساختن چون به مصلايش ميرسيد و مشغول تهجد ميشد، حالش منقلب گشته، اشك
بسيار ميريخت. بطوريكه از گريههاى طولانى در نمازها و مخصوصاً
قنوتها، بعضى ايشان را جزء «بكايين» عصر به شمار آوردهاند.
چهل و چهارم:
کرامات آيت الله بهجت
حجت الاسلام شوشتري ميگويد: شخصي خدمت آقاي بهجت ميرسد و ميگويد
آقا! من اکثر شبها براي نماز شب خواب ميمانم چه کنم؟ دعايي بفرماييد.
آقا ميپرسند: چه ساعتي دوست داري بيدار شوي؟ ميگويد ساعت 3 نصف شب.
آقاي بهجت ميگويد برو! ان شاء الله بيدار ميشوي. و آن شخص به من گفت
اينک چندين سال از آن جريان ميگذرد از آن به بعد هر شب سر همان ساعت
بيدار ميشوم، هرچند يک ساعت قبل خوابيده باشم و هيچگاه نماز شبم ترک
نشده است و اين از کرامات آيت الله بهجت است.
- خاطره ديگر:
شخصى از دوستانم مىگفت: با اهل تهجّدى كه كمتر نماز شبش و مناجات سحرش
ترك مىشد مأنوس بودم، شبى در خلوت سحر شاهد نماز شب با حال و با ارزشش
بودم، در حال و در عبادت او دقت مىكردم، چون در نماز وَتر دست به قنوت
برداشت به جاى آمرزش خواستن براى چهل مؤمن براى چهل گنهكار درخواست
آمرزش كرد، پس از نماز به او گفتم: مگر نگفتهاند در قنوت نماز وَتر به
چهل مؤمن دعا كنيد؟ پاسخ داد: همه مؤمنان را مؤمنان ديگر در نماز شب
دعا مىكنند ولى گنهكاران از اين خلوت پر قيمت و مناجات با ارزش چرا
نصيب و سهمى نبرند، آنان هم بنده خدايند و مستحق و گداى آمرزش، شايد
خود براى آمرزش خود كارى نكرده باشند، و اكنون در برزخ گرفتار گناهان
خويشند، بايد براى آنان هم بنا به فرموده پيامبر كه آمرزش خواهى براى
آنان را بر عهده ما واجب دانستهاند از خدا طلب آمرزش كرد تا از رنج
برزخ با دعاى ما درآيند و متقابلاً به ما دعا كنند، كه خدا دعاى دل
سوختگان اهل برزخ را بىترديد نسبت به ما مستجاب خواهد كرد.
آرى، گناهكاران هم بر عهده ما حق واجب دارند، بايد به اداى اين حق واجب
عاشقانه اقدام كرد.
ما وقتى از خدا براى آنان آمرزش بخواهيم، چه بسا جلوه آمرزش حق در افق
وجودشان زمينه ساز تحول و تغييرى بنيادى در زندگى آنان گردد.
انجام كارها و عبادات آسان، از همه كس بر مىآيد، ولى عباداتى كه
دشوارتر است و همّت و اراده و رنج بيشترى لازم دارد، با ارزشتر و به
كمال نزديكتر است. قرآن، از كسانى كه در دوران سختى، پيامبر خدا را
يارى و پيروى كردند ستايش مىكند. امام مجتبى عليه السلام با آنكه مركب
سوارى داشت، ولى پياده به سفر حج مىرفت تا پاداش بيشترى داشته باشد.
قرآن، از نماز شب خوانانى تمجيد مىكند كه خود را از بستر نرم و گرم
جدا كرده به نيايش و نماز مىپردازند.
چهل و پنجم: نماز
شب آيت اللّه سيد احمد كربلايى
درباره آيت اللّه سيد احمد كربلايى رحمه الله عليه از شاگردان ملاّ
حسينقلى همدانى رحمه الله عليه مىخوانيم كه عارف بزرگ، آقا على قاضى
فرمود: شبى از شبها را به مسجد سهله مىگذرانديم، به نيمه شب يكى در
آمد و به مقام ابراهيم عليه السلام مُقام كرد و از پى فريضه صبح در
سجده شد تا طلوع خورشيد، آنگاه برفتم و ديدم: آقاى سيد احمد بكّاء است
و از شدّت گريه، خاك سجده گاه را گِل كرده است.
علاّمه آقا بزرگ تهرانى هم درباره مرحوم كربلايى مىفرمايد: به هنگام
نماز بر وجود خود تسلّطى نداشته و اشكهاى او همانند ابر بهاران فرو
مىباريد. او كثير البكاء بود... من چندين سال همسايه او بودم، در اين
مدّت كارهاى شگفتى از او ديدم ... در نماز به ويژه به هنگام نوافل
ليليّه، عنان اختيار از كف مىداد و از خود بىخود مىشد.
يكى ديگر از معاصرين ايشان مى گويد: يگانه كسى بود كه بصر او به بصيرت
تبديل شده بود و پردههاى ضخيم طبيعت را به واسطه كثرت عبادت و توغّل
در ادعيه و اوراد و مواظبت دايمى بر اداى نوافل از جلوى چشم خود
برداشته بود و كسى را بدان مقام نديدم. سيّد السالكين آيت اللّه سيّد
احمد كربلايى سرانجام در يك نماز عشق (نماز عصر) به قرب حق نايل شد و
به وصال جانان رسيد و مشاهد ابدى محبوب خويش گرديد.
چهل و ششم: مشعل
نورانى در شبهاى ظلمانى
مرحوم شيخ محمد حسين مطهرى مصداق اين آيه از قرآن كريم است كه
مىفرمايد:
«يا ايها الذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم».
اى كسانيكه ايمان آوردهايد خود و خانواده خود را حفظ كنيد.
يعنى با برنامههاى تربيتى و ارشادى كه پياده كرد خانواده خويش را به
سوى خير و صلاح فرا خواند و بذر ايمان را در مزرعه دل و جان فرزندان
خويش كاشت و اعمال و رفتارش در خانه به گونهاى بود كه عبادات و موازين
دين برايش يك حقيقت محترمى بود نماز برايش اصل بود، روى آوردن به
مستحبات و نوافل در متن زندگيش جارى بود و همراه با اين حالات معنوى در
نهايت عطوفت و مودت با كودكان و همسر خويش برخورد مىنمود و آنان را به
شوق و شعف وا ميداشت و چنين روابطى كه حاكى از صميميت و ناشى از
صداقت بود آنان را نسبت به برنامههاى شيخ محمد حسين مشتاق ميساخت
در واقع شيخ محمد حسين تنها مسؤول تأمين و رفع مشكلات مالى و اقتصادى
خانواده نبود، وجود كيفى او اهميت افزونترى داشت و فرزندان او را به
عنوان الگوى رفتارى و فكرى خويش تصور ميكردند، محمد حسين با اين تفكر
و احساس زندگى مىكرد كه وجودش براى اهل خانه اهميت دارد و بچهها به
حمايت او نياز خواهند داشت، نسبت به تكاليف دينى و امور اخلاقى
فرزندان دقت و توجهى خاص نشان ميداد اما ميكوشيد چهره عبادات و
موازين دينى را نزد آنان تلخ و خشك نشان ندهد و همراه با يك لذت معنوى
و نشاط روحى باشد به سخنان فرزندان خود با دقت گوش ميداد و آنها را
در بروز استعدادهايشان تشويق مينمود و اين تحسين موجب ميگرديد تا
آنان رفتارها و كوششهاى خويش را به نحو احسن انجام دهند.
در ناراحتيها و غمهاى اهل خانه احساس همدردى داشت و در رفع ناگواريها
تلاش ميكرد و سعى مينمود احساسات دوران كودكى و نوجوانى را قابل
توجه تلقى كرده و در ضمن، اين تمايلات را به سوى ارزشهاى مذهبى و
خلقهاى عالى هدايت كند. شهيد مطهرى ميگويد: «ما از بچگى اين را
ميديديم كه از نظر ايشان (پدرمان) آنچه كه مربوط به دين و مذهب بود
در نهايت احترام بود، نماز يك حقيقت محترم بلكه محترمترين حقيقتها بود.
ما حس ميكرديم ماه رمضان كه ميآيد واقعاً يك امر قابل احترامى
ميآيد يك امرى ميآيد كه دارد استقبال ميشود.
از ماه رجب و شعبان به استقبال ميرفتند. يعنى مرتب روزه مستحبى
ميگرفتند پيشواز ميرفتند، پيشواز رفتن (يعنى) مهمانى دارد ميآيد
كه ما داريم استقبالش ميكنيم، معلوم بود كه به سوى يك امر بزرگ و
خطير دارند ميروند اگر بچه من يك ذره قابل باشد در او اثر ميگذارد،
اگر در خانوادهاى بچه حس كند كه پدر راستى را به دليل اين كه راستى
است (ترك نميكند) دروغ اساساً به زبان اين پدر نميآيد او راستگو
ميشود».
از اينجاست كه شيخ محمد حسين آيه مورد اشاره در صدر اين بخش را بطور
عملى در زندگى خود پياده كرد و خانواده خود را براى پيمودن مسير درستى
و راستى و رسيدن به چشمه پاكى و تقوا تربيت كرد.
البته او اول تمامى رفتارهاى دينى و اخلاقى خويش را كنترل نمود و مهار
نفس اماره را در دست گرفت و پس از آن كه در چشمه تقوا و ايمان خود را
شستشو داد و جرعه هايى از اقيانوس معنويت را نوشيد اهل خانه را متوجه
حقايق ايمانى و گوهرهاى پارسايى نمود.
چهل و هفتم:
علاّمه محمّد حسين كاشف الغطاء
هر شب با صداى استاد از خواب بيدار مىشد. آيت اللّه شيخ آقا بزرگ
تهرانى رحمه الله عليه مىگويد:
روزى علاّمه محمّد حسين كاشف الغطاء به
استاد بزرگمان علامه نورى گفت: بعضى از شبها احساس سنگينى مىكنم و
نماز شب از دست مىرود. علامه نورى با عتاب پدرانهاى فرمود: چرا؟ چرا؟
برخيز! برخيز!.
پس از گذشت سالها علامه نورى وفات كرد. روزى علاّمه كاشف الغطاء به من
فرمود: صداى رساى استادم محدّث نورى هر شب ساعتى به سپيده صبح به گوشم
مىرسد و مرا بيدار مىكند و به نماز شب بر مىخيزم. صدايى كه صلا در
مىدهد: محمّد حسين! فرزندم ! چرا؟ چرا خوابيدهاى؟ بيدار شو، برخيز،
برخيز!
چهل و هشتم: نجات
از شرّ دشمن به وسيله نماز شب
احمد بن محمد بن علی علوی حسینی مصری میگوید:
«حاکم مصر نزد احمد بن طولون، از من سعایت (بدگویی) کرده بود؛ لذا همّ
و غم شدیدی مرا در خود گرفت؛ به طوری که بر جان خود میترسیدم. به همین
جهت به قصد بیت الله الحرام از مصر خارج شدم و از آن جا به عراق رفته
وارد کربلا شدم و به قبر مطهر حضرت سید الشهداء (ع) پناه آوردم و از
حضرتش امان طلبیدم و تا پانزده روز در آن مکان شریف بودم و دعا و زاری
مینمودم.
تا آنکه یک وقت در میان خواب و بیداری ناگاه مولای خود حضرت صاحب
الزمان و ولیّ الرحمن (ع) را زیارت کردم. فرمودند:
امام حسین علیه السلام به تو میفرمایند: فرزند من، آیا از فلان کس
ترسیدهای؟
عرض کردم: آری؛ چون قصد کشتن مرا دارد و به همین جهت به مولای خود پناه
آوردهام تا از او شکایت کنم.
حضرت فرمودند: چرا خدا را به دعایی که پیامبران در شداید و فشارها
خوانده و نجات یافتهاند، نخواندهای؟
عرض کردم: آن دعا کدام است؟
فرمودند: شب جمعه غسل کن و نماز شب بخوان و سجده شکر انجام بده. بعد
این دعا را در حالی که بر سر زانو و سر انگشتان پاها نشستهای، بخوان.
و خود حضرت آن دعا را برایم خواندند و پنج شب متوالی این کار را انجام
میدادند تا از حفظ شدم. شب ششم شب جمعه بود و دیگر تشریف نیاوردند. من
برخاستم و غسل نمودم و تغییر لباس دادم بعد نماز شب را به جای آورده و
سجده شکر کردم. سپس بر سر زانو و انگشتان پا نشسته دعا را خواندم.
شب شنبه آن حضرت را در خواب دیدم؛ فرمودند:
دعایت مستجاب شد و دشمنت بعد از آن که دعا را خواندی پیش روی کسی که
نزد او سعایت کرده بود (احمد بن طولون) به هلاکت رسید.
احمد بن علوی مصری میگوید: صبح امام حسین (ع) را وداع گفته به سوی مصر
روانه شدم. وقتی به اردن رسیدم مردی از همسایگان مصری خود را دیدم، که
از اهل ایمان و شیعه بود. او به من خبر داد که احمد بن طولون دشمن تو
را دستگیر کرد و دستور داد سرش را از پشت گردن بریدند و بدن او را به
نیل انداختند و این جریان در شب جمعه اتفاق افتاد.
بعد از تحقیق، معلوم شد این کار مقارن تمام شدن دعای من بوده است؛ همان
گونه که مولایم به من خبرش را داده بودند.
سید بن طاووس (ره) این قضیه را با سند دیگر و اندک اختلافی نقل کرده
است که: احمد بن علوی مصری میگوید:
«در بازگشت، به مصر وقتی به یکی از منازل رسیدم ناگاه قاصدی از طرف
اولاد خودم را دیدم. آن قاصد به همراه خود نامه ای به این مضمون داشت:
آن مردی که از او فرار کردی، عده ای را به میهمانی دعوت کرد و برایشان
سفره ای مهیا نمود.
میهمانان بعد از صرف غذا متفرق شدند و او هم شب خوابید در حالی که
غلامانش در همان مکان حضور داشتند. صبحگاهان از وی هیچ صدا و اثری
احساس نشد. لحاف را از صورتش برداشتند اما با کمال تعجب مشاهده کردند
که سرش از قفا بریده و خونش جاری است».
چهل و نهم: اثر
تربيت در كودك
سـهـل شـوشترى از بزرگان عرفاست كه در سن هشتاد سالگى، به سال 283 ه.ق
از دنيا رفت.
او مـىگـويـد: مـن سـه سـاله بودم كه نيمههاى شبى ديدم دايىام
محمدبن سوار از بستر خواب برخاسته و مشغول نماز شب است.
يك بار به من گفت: پسرم، آيا آن خداوندى كه تو را آفريده ياد نمىكنى؟
گفتم: چگونه او را ياد كنم؟ گفت: شب، هنگاميكه براى خواب در بسترت
مىآرمى، سه بار از صميم دل بگو: خدا با من است و مـرا مىنگرد و من در
محضر او هستم.
چند شب همين گفتار را از ته دل گفتم.
سپس به من گـفـت: ايـن جـمـلـهها را هر شب هفت بار بگو.
من چنين كردم.
شيرينى اين ذكر در دلم جاى گرفت.
پس از يك سال به من گفت: آنچه گفتم در تمام عمر تا آنگاه كه تو را در
گور نهند از جان و دل بگو، كه همين ذكر و معنويتش دست تو را در دو جهان
بگيرد و نجات بخشد.
بـه ايـن تـرتـيـب نـور ايـمان به توحيد، در دوران كودكى در دلم راه
يافت و بر سراسر قلبم چيره شد.
پنجاهم: وصيت حضرت آيت اللّه العظمى مرعشى نجفى رحمه الله عليه به
فرزندش
حضرت آيت اللّه العظمى مرعشى نجفى رحمه الله عليه به فرزندش وصيت كرد
سجّادهاش را با او دفن كنند.
حضرت آيت اللّه العظمى مرعشى نجفى رحمه الله عليه به فرزندش وصيت كرد:
سجّاده اى كه 70 سال بر روى آن نماز شب به جا آوردهام، و تسبيحى از
تربت امام حسين عليه السلام كه با آن در سحرها به عدد دانههايش
استغفار كردهام با من دفن شود.
پنجاه و يكم:
نماز شب در اسارت
يكى از برادران آزاده مىگويد:
در يكى از اردوگاهها، پس از آن كه عزيزى از ميانمان رخت بربست و به
شهادت رسيد، گروهبان عراقى دربارهاش گفت:
(او اسيرى بود كه هر شب در
گوشه اتاق شماره 12 نماز شب مىخواند). امام حسين (ع) از رسول خدا (ص)
نقل كرد: كه آن حضرت فرمود: كسى كه عمرش با قيام شب و عبادت خدا خاتمه
يابد اهل بهشت است.
پنجاه و دوم:
نماز شب نخوانده بود گريه مىكرد.
حجت الاسلام على محدّث زاده درباره پدرش مرحوم حاج شيخ عبّاس قمى (ره)
مىگويد:
يك روز صبح پدرم برخاست و شروع به گريه كردن نمود، از او پرسيدم: چرا
اشك مىريزيد؟
فرمود: براى اين كه ديشب نماز شب نخواندم! گفتم: پدر جان! نماز شب كه
مستحب است و واجب نيست، شما كه ترك واجب نكردهايد و حرامى به جا
نياوردهايد، چرا اين طور نگرانيد؟ فرمود: فرزندم! نگرانى من از اين
است كه من چه كردهام كه بايد توفيق نماز شب خواندن از من سلب شود؟
پنجاه و سوم:
توجه تام به حضرت حقّ
در نجف رسم بود که طلاب در ایام زیارتی، دسته دسته و بسیاری از اوقات
با پای پیاده برای زیارت عتبات عالیات می رفتند و شب را در بین راه به
جهت خواندن نماز شب توقف و هر یک در گوشه ای مشغول نماز شب میشدند.
در یکی از سفرها آقای روحانی پیر مردی که همراه آنها بود بیشتر فاصله
گرفت و مشغول نماز شب شد، ناگهان آقایان غرش و نعره شیری را از نزدیک
شنیدند و در صدد بر آمدند که چه بکنند. دیدند شیر به سوی آن پیرمرد
میرود، گفتند:
«إنا لله و إنا إلیه راجعون» هیچ کاری نمیتوانستند
انجام بدهند، شیر رفت و رفت و رفت تا چند قدمی آن آقا ایستاد، آقا هم
ظاهراً در رکعت وَتر بود، شیر چند دقیقه کنار آقا ایستاد و آقا را نگاه
میکرد، آقا هم مانند مجسمه ایستاده بود و هیچ تکان نمیخورد، بعد از
دقایقی شیر حرکت کرد و رفت.
چون قدری دور شد آقایان دوان دوان به خدمت آقا رفتند و بعد از تمام شدن
نماز وَتر به او گفتند: آقا! از شیر نترسیدی؟ شگفت اینکه پا به فرار
نگذاشتی، أحسنت! عجب دل قوی و با جرئتی داری؟ آقا فرمود: بله من
ترسیدم، خیلی هم ترسیدم اما دیدم با فرار کردن از چنگال او نجات
نمییابم، لذا به خود گفتم که پس چه بهتر حال که باید طعمه شیر شوم، در
حال مناجات و راز و نیاز با قاضی الحاجات باشم. و با این حال خوب از
دنیا بروم.
حجة الاسلام و المسلمین آقای تهرانی یکی از شاگردان آقا جریان فوق را
به صورت ذیل از آیت الله بهجت نقل میکند:
«حضرت استاد این قضیه را مکرر به این صورت نقل میفرمودند که در نجف
معروف شده بود که فلان آقا از شیر نمیترسد و در بیابان شیر را دیده
نترسیده است.
از خود آقا در این باره سؤال میکنند میفرماید: نه، من نیز خیلی از
شیر میترسم، ولی وقتی در بیابان مشغول نماز بودم ناگهان شیری از بالای
کوه به سوی من سرازیر شد، با خود گفتم: بهتر است اینک که قدرت بر رهایی
از شیر را ندارم فکر فرار را کنار گذارم و همچنان به نماز مشغول شوم، و
چه بهتر که مرا در حال نماز بدرد، لذا از نماز دست بر نداشتم و هیچ عکس
العملی از خود نشان ندادم، تا اینکه شیر نزدیک من آمد و دید من کاری
نمی کنم، دورادور من گشت و رفت».
پنجاه و چهارم:
شهيدي در حالت نماز شب خواندن
صبح روز بعد از والفجر که برای انتقال شهدا و بقيه مجروحان به منطقه
رفته بوديم با صحنه عجيب وی رو برو شدم.
در بين شهدا شهيدی بود که ديشب
مجروح شده بود. اين شهيد روی سجادهای نشسته بود. قرآن و مهرش روی
سجاده بود و هر دو دستش شديداً مجروح شده بود او با اين حال شهيد شده
بود. از خودم پرسيدم اينها با اين وضع هم نماز شبشان را ترک نکردند. ما
کجای راه هستيم؟
پنجاه و پنجم:
اندیشهای که بهتر از عبادت یک سال است
آقای قدس می گوید: «روزی آقا میفرمود: یکی از علمای بزرگ نجف اشرف
هنگام سحر و وقت نماز شب پسر نوجوانش را که در اطاق آقا خوابیده بود
صدا زد و گفت: برخیز و چند رکعت نماز شب بخوان. پسر پاسخ داد: چشم.
آقا مشغول نماز شد و چند رکعت نماز خواند. ولی آقا زاده بر نخاست.
مجدداً آقا او را صدا زد که: پسرم، پا شو چند رکعت نماز بخوان.
باز پسر
گفت: چشم.
آقا مشغول نماز شد ولی دید فرزندش از رختخواب بر نمیخیزد، برای بار
سوم او را صدا زد. پسر گفت: حاج آقا، من دارم فکر میکنم، همان فکری که
درباره آن در روایت آمده است که: امام صادق (ع) میفرماید:
«تفکر ساعة خیر من عباده سنه» یک ساعت تفکر بهتر از یک سال عبادت است.
آیت الله العظمی بهجت فرمودند: آقا پرخاش کرد و فرمود: ... و خود آیت
الله بهجت کلمه را بر زبان جاری نکرد، ولی ما همه فهمیدیم که آن بزرگ
مرد فرموده بود: پدر سوخته، آن فکری از عبادت یک یا شصت سال بهتر است
که انسان را به خواندن نماز شب وادارد، نه اینکه انسان وقت نماز شب
دراز بکشد و فکر بکند و به این بهانه از خواندن آن شانه خالی کند». |